-Yehoei Right Now -57

شب که میشه دلت تنگ میشه

نمیدونی برای چی، برای کی حتی

ولی دلت تنگ میشه برای کسی که شاید هم چنان جاش توی قلبت خالیه

نهایتش هم ختم میشه به یه حس تنهایی مطلق

 

+ از همون نوع دل پیچه گرفتن و تکون دادن عصبی پاها

++ بعضی وقتا انقدر خودت میدونی درونت سیاه و کثیفه که جرئت نمیکنی سرت رو بالا بگیری. دارم غرق میشم

I'm drowning again ...

+++ یه پستی پیش نویس خیلی وقت پیش نوشتم. اسمش هست "خانه مرگ خاموش" بعضی وقتا وصف عجیبی میشه از حال و احوالم. پستش قدیمی نمیشه. شاید یه روز منتشرش کردم

++++ دلم برای مانیا تنگ شده و عمیقا امیدوارم حالش خوب باشه

+++++ پیوندی به گذشته

 

این اراجیف ب هیچ دردی نمیخورن. به جاش برین پستی که برای زحمت کشیدن شده رو بخونین. منظورم پست قبلی مه (کلیک)

    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۲۹ مرداد ۰۱

    مروارید

    شبیه به یک مروارید بین صدف دست هایم نشسته ای. هر چند فکر می کنم مروارید، درخشش را از چشمان تو به ارث برده. به یاد داری اولین دیدارمان برایت چه آوردم؟ گردن ریز مروارید. هیچ می دانی چرا؟ تو نمی بینی سفیدی مروارید چطور بر گردنت می نشیند. انگار که مرواریدها به تازگی خانه واقعی خود را پیدا کرده باشند. کاش مرواریدی بودم که لیاقت نشستن بر تمام تنت را داشت.

    تو سکوت سفید منی. سکوتی که هرگاه آشفته ام، تنها با نگاه پژمرده اش مرا به زندگی برمی گرداند. طوری که انگار می دانی به چه فکر می کنم، از چه می ترسم. تو بند بند وجود مرا در سکوتت حقظ بودی. سکوت می کردی چون تو هم دلگیر بودی، اما آشفتگی مرا به دلگیری پروانه وار خودت ترجیح می دادی. تو حتی دلگیری ات هم به رنگی پروانه است. می دانی به چه چیزی فکر می کردم، نه؟ می ترسیدی به زبان بیاوری. خودم هم می ترسم. اما مطمئنم تو می دانی من به چشمان شیشه ایت نگاه می کنم و به چه کسی فکر می کنم. تو همه چیز را می دانی. تو بند بند وجودم را از حفظی.

    تو زمانی از بین زندگی مه آلودم شکفتی که من در مرداب دیگری دست و پا می زدم. تنها دستم را گرفتی و در سکوت، منی را که از سرما می لرزیدم و اشک هایم یخ زده بود، در آغوش فشردی تا گرم شوم. و امان از گرمای وجودت که مرا لبریز کرد. چیزی نمانده مرا به ابرهای بالای سرت پیوند دهی.

    انگشتانم لای شب موهایت می رقصد، اما بگذار حرفم را بزنم. آمده ام که بگویم، لطافت موهایت نمی دهد امان. امروز همان روزی ست که تو ناجی من شدی. همان روزی که پنجاه و نه روز پس از آن، لب هایم روی لب هایت به زندگی برگشتند. انگار که آب حیات از لب های تو سرچشمه می گرفت. و تا امروز، روزی نیست که بین دستانت، به آرامش بازنگردم. تو نمی دانی، تو متوجه مرهم وجودت نیستی.

    سکوت آوایت بیش از پیش مرا می ترساند. مانند همان روز کنار ساحل که بین پاهایم نشسته بودی و در سکوت به افق دریا چشم دوخته بودی. شاید سعی در پنهانش داشتی، اما من نبض بی قرار رگ گردنت را با لب هایم احساس کردم. و تو مانند همیشه سکوت بودی.

    بگذار صادق باشم، من در چشمان ستاره بارانت، چشمان دیگری را می دیدم. گرمایت مرا به یاد سرمای آزاردهنده دیگری می انداخت. و امروز دیگر نمی خواهم خود را بابت بی احترامی به قداست عشق تو، گناهکار کنم. تو هم چنان مروارید بوسیدنی منی. الهه ای که مدت هاست در تمام لحظاتم، عاشقانه ترین دوست داشتنِ هستی را با او خیالبافی می کنم. تو پوششی شدی به روی تمام احساسات گذشته. سکوتت را بشکن. بگذار صدای روح نوازت را بشنوم. سخن بگو. بگو که می خواهی بروم. بگو که از من خسته ای. بگو که من لایق صداقت عشق تو نیستم.

    اما به یاد داشته باش، فرد درون چشمانت، با لایه لایه وجودش، تو را می پرستد، دوستت دارد، عاشق توست.

    و تو را به قداست مروارید چشمانت قسم می دهم، بخواه که من بروم، اما دستم را رها نکن، بگذار بروم، اما عاشقانه هایم را لای انگشتانت پایان مده...

    mad strange Someone

  • Comets* [ ۲۴ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • جمعه ۲۸ مرداد ۰۱

    ~ پازل

    نارسیس گفت و اخو تکرار کرد

    کهکشانی درون زخم هایم

    انفجار ریشه هایم

    یک نفس زندگی ام

    همه چیز غنیمت است

    شکوفه های ترش گیلاس

    حوالی پاییز

    در یک فانوس دریایی، در وسط اعماق

    مسکوت در صبح غرق می شوند

    فراتر از جسم فانی

    در دو و هشت دقیقه ای که مانند دیگر دو و هشت دقیقه ها نبود

    آن شب زندگی، مرگ را بوسیده بود

    جآدوی موسیقی

    از‌جنس رنگ

    تولدِ یک بونسای کوچک

    اسم...اسم تو

    من در عشق سقوط کردم...

    بوی کاج خیس

    هزار و یک خیال

    بازگشت تو در هاله‌ای از نور

    شاید غیر ممکن ترین چیز ممکن

    اما اسیر در یک موقت همیشگی

    تولد دوباره یک روح خسته

    رادیو سکوت گفته بود

    خاموش، چون تو مجنون نیستی...

    تولد به معنای جنون ؟

    در آن تفاوت‌ها و فاصله‌ها

    حتی دلتنگ لحظه و احساسی ام که وجود نداشته و نخواهد داشت

    من هیچ وقت رنگ قرمز را دوست نداشتم

    اما در آن گذشتن و رفتن های پیوسته

     کاش من ماهت بودم

    تا ابد

    + همراه با اندکی تغییر در عنوان پست ها

    اکثر جمله ها لینکن. حتی یکی از جمله ها متشکل از دوتا پسته. سعی کنین پیداشون کنین

    سعی کردم از همممه وبلاگایی که دنبال می کنم استفاده کنم. اگه کسی رو نذاشتم بدونین واقعا عنوان خوبی رو تو وبلاگ تون پیدا نکردم.

    ++ ممنون از ایشون بابت چالش بسیااااارررر خفنش

    +++ از کسی دعوت نمیکنم که هر کسی می بینه شرکت کنه. خودمم دعوت نشده شرکت کردم

    ++++ سهی همین امشب چالش تو می نویسم ب جون خودم یمیمسکدییهتثخصخصپصپس

    +++++ جدا از لینک پست ها، لطفا به شعرها هم دقت کنین :"

  • Comets* [ ۱۱ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • سه شنبه ۲۵ مرداد ۰۱

    -Yehoei Right Now -56 : در ساعت 5 صبح ، در این مغز خراب چه می گذرد

    دلیلی برای توانستن...؟ پیدا نمی کنم

    اگه سولویی در کار باشه، فک کنم وضعیت مون قراره باهاش این شکلی باشه :

    زیر این پست بی تی اس تو توییتر، هشتگ photo_folio زده شده. حالا عبارت photofolio ینی چی؟

    این ینی چی؟ ینی آقا فاتحه مع الصلوااااتتت T---------------T

    ولی اگه سولوی بعدی مال جونگکوک باشه، واقعا امیدوارم تو ذوق زن نباشه. چرا اینو میگم؟ سولوی هوسوک فوق العاده بود. ساید جدید جی هوپ که کاملا بی نقص نشون مون داد. ولی حقیقتا اصلا تو سبک من نبود. من عاشق سبک دارک و خفنم. ولی نمیدونم اسم سبک هوسوکو چی بذارم. کلا با رپ جور نیستم. شاید دلیلش همین بود.

    در کل حرفم این بود هر چی که در راهه قراره بدبخت شیم.

    خداهافوز

    واقعا تفاوت عظیمی بین پست قبل و این پسته. انگار دو نفر متفاوت گذاشتن.

    حس خوبی به فن گرلیام ندارم. دارما، ولی خوشم نمیاد وقتی تو یه پست اینجوری می نویسم. نمیدونم چرا. سول فیلترم بهش عادت نداره

    ولی نگران نباشین. یه پست خوب در راهه...

    انتخاب رشته م داره به پایان می رسه و الان نقطه ایه که هر چی قسمت باشه در میاد. قسمت باشه رو کامپیوتر وایمیسته، نباشه رو معماری، نباشه رو روانشناسی. و تامام...

    ساعت سه اولویت بندی مو تموم کردم، جدول نقاط + و - هر رشته رو نوشتم، و فایل درسای کارشناسی هر رشته رو دوباره چک کردم. پروسه لذت بخش ولی نگران زاییه. اینکه راجب رشته ها دیگه میخونم و می بینم چقدر دوست دارم درگیر بعضی محاسبات بشم، یا کاملا متفاوت! دوست دارم درگیر کتابای روانشناسی و انسان شناختی بشم. دارم آینده مو می سازم. همین الان با همین رشته و دانشگاه. ساحلم که الکی نمیگه : "انتخاب رشته ، یعنی انتخاب آینده"

    دقت که می کنم، وقتی با لپ تاپ یه تحقیقی رو انجام میدم یا کلا می نویسم راجب هر چیزی، واقعا نسبت به روی کاغذ نوشتن برام راحت تر شده. الان تمام کارای انتخاب رشته مو با لپ تاپ کردم. حتی اولویت بندیا رو تو اکسل نوشتم. کل پروسه انتخاب رشته تو این هفته، حدود 10 ساعت ازم وقت گرفت. قبل کنکورم یه سناریویی باید می نوشتیم برا کنکور، که من همونم تو لپ تاپ نوشتم. انقدر برام لذت بخش بود که هزار بار خوندمش. بابامم یه پرینت رنگی ازشو پیش خودش نگه داشته. دوست داشتین ببینینش، پایین لینک شو میذارم

    سناریو کنکورم

    بابام میگه با این منبعایی که جمع کردی و تحقیقایی که کردی، سال بعد خودت میتونی واسه انتخاب رشته مشاوره بدی. موضوعیه که کاملا مخالف شم. من، یه دختر 18-19 ساله که تازه وارد دانشگاه میشم و فقط تجربه کنکور دادن و انتخاب رشته برای خودم رو داشتم، مشاور بشم ؟! این بساطیه که خیلی از بچه های فارغ التحصیل، مخصوصا رتبه برترا دارن. مشاوره میدن به کنکوریا، پولم می گیرن ! سال کنکور یکی از سرنوشت ساز ترین سالای زندگی یه آدمه. اونوقت تویی که خودت پارسال کنکور داشتی، داری مسئولیت مشاوره یه کنکوری دیگه رو قبول می کنی؟ تویی که هیچی از مشاوره سرت نمیشه و فقط کنکور خودتو دادی؟! بهم ثابت شده سال کنکور، برای هر کس یه چیزی موثره و به هیچ عنوان تجربه آدما یکسان نیست. مثلا یکی معلماش براش موثرن، یکی برنامه ای که خودش می ریزه، یکی ساعت خوابش و ... مثلا برا من مشاورم خیلی موثر بود.

    مشورت دادن بد نیست. اصلا بد نیست. اتفاقا آدما باید از تجربه های هم استفاده کنن. و من حاضرم به هر کسی بخواد راجب کنکور مشورت بدم و از تجارب خودم بگم، اما نه برای شغل و پول گرفتن ! یه جور پیشنهاد دادن که ذره ای برای طرف مقابلم کمک کننده باشه. نه چیز دیگه ای. گوش دادن یا ندادنش هم به عهده خودشه و بهترین کاری که میتونه انجام بده، اینه که شرایط منو با خودش مقایسه کنه، و جاهایی که از تجربه های من به دردش می خوره رو استفاده کنه. همین و بس.

    واسه همین بهتون میگم که اصلا به مشاورای تبلیغاتی اعتماد نکنین. اکثر تبلیغای اینستاگرام و اینترنت، میان از بچه های سالای قبل، چ رتبه های برتر چ رتبه های عادی استفاده میکنن. نهایتا یک هفته براشون کلاس میذارن و تمام، میشن مشاور ! کسایی که هیچ تجربه ای جز کنکور شخص خودشون ندارن.

    مشاور عامل به شدت مهمیه برای کنکور، اما نه هر کسی. بگردین مشاورای متخصص پیدا کنین. وگرنه وقت و پول تونو هدر میدین

     

    ++ جوری حرف می زنم انگار همه بیدارن و دارن بهم گوش میدن !

    ++ انقد دارم دیر می خوابم که حالت تهوع گرفتم. از اون شباییه که گرگ و میش صبحو می بینی. از همون حس عجیبا...

    +++ پریروز این آهنگو پیدا کردم. از اوناییه که خیلی رقصش میاد. فعلا تا امروز روزی نشده که حداقل دو بار باهاش نرقصم xD

  • Comets* [ ۱۰ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • جمعه ۲۱ مرداد ۰۱

    من

    سلین :

    هر کسی هم رنگ علایقش می شود. من هم رنگ موسیقیم، تو هم رنگ ماهی، و دیگری هم رنگ گل مینایی پژمرده.

    Soul Caressor

    توام رنگ نسکافه، قاشق چوبی، یه پیانوی پر از خاک، لباس های عتیقه یه کنتس توی قرن 18، گل سوسن، جاده چالوس بارونی، بوی گرم آش رشته توی زمستون و موهای مجعد یه نویسنده تمام وقت که پارت تایم توی یه شرکت حسابداره هستی :دی

     

    چومی :

    لیدی سیِ قشنگ بیان،میدونی چرا این حس بهم دست داد که شبیه دریایی؟اولین باری که اومدم تو وبت قالبی که روش بود آبی بود فکر کنم

    و من وقتی با اون قالب متن هات و میخوندم حسش شبیه این بود که دم صبح،وقتی ساحل تو خلوت ترین حالت ممکنه رفتم دریا و حالا آب خنکش تا ساق پام اومده و داره نوازشش میده.یه نسیم خنکی هم از اون طرفا میاد و کلی مرغ دریایی بالای دریا پرواز میکنن.

    حتی یادته وقتی یه یادداشت که وایب خودت و وبت و بده رو برات نوشتم هم توش دریا داشت؟!

    خلاصه که جزو خوش وایب ترین آدمایی هستی که دیدم،همیشه مراقب دل،قلب و ذهن دریایی خودت باش سی")

    ---

    باور کن قبل اینکه بدونم انقد عاشق دریایی ب چشمم شبیهش اومدی،پس یعنی واقعا شبیهشی")

     

    سهی :

    وقتی رفیقم باشه که ما هر چی بگیم به خودمون مربوطه ولی اگه نباشه کسی جرئت نداره پشت رفیقم حرف بزنه😎

     

    زی زی :

    نمیدونم ولی وقتی ما رو بردی کهکشون یهو کشیدیمون تو اقیانوس. و اسمون رو یه بار دیگه از عمق دریا نگاه کردم.

    نه اینکه بد باشه عالی بود و شوکه کننده :)

     

    سولویگ:

    می‌شه یه چیزی بگم؟ به نظرم خیلی قشنگ حرف می‌زنی. :دی

     

    هانول :

    میدونی آلا..نوشته هات برام یه وایب عجیبی دارن-

    یه وایبی مثل اب و هوای طولانی که رنگش بنفش ابی کمرنگ با ته مایه های خاکستری باشه-

  • Comets* [ ۰ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • پنجشنبه ۲۰ مرداد ۰۱

    آب و آبی

    دستم را زیر چانه ام زده و انگشتم را دور لبه ی لیوان آب روبه رویم میکشم. آب است. شاید خالص ترین موجود هستی، بی رنگ و حرف. تنها در سکوت جریان می یابد، تخته سنگ ها را نوازش می کند و خود را در بی رنگی اش پنهان می کند. نمی دانم چرا ما آدم ها اصرار داریم که آب در قلم هایمان، آبی باشد.

    هر کسی هم رنگ علایقش می شود. من هم رنگ موسیقیم، تو هم رنگ ماهی، و دیگری هم رنگ گل مینایی پژمرده.

    فکر می کنم دریا هم، عاشق آسمان باشد. آن قدر به سقف آبی بالای سرش خیره می شود که آینه ی چشمانش،‌ به رنگی جز آبی، عادت ندارند. طوری با آسمان همراهی می کند که روزها، با او پیوند می خورد و موج هایش را به سویش، به رقص در می آورد. و شب ها که آسمان می میرد، دریا هم خودش را در سیاهی شب گم می کند. هیچکس تا به حال شب ها، دریا را نیافته.

    شاید مثال حقیقی و ملموس جمله ی "تو غم هاتو بریز توی وجود من" را بشود در دریا پیدا کرد. وقت هایی که آسمان می بارد و دریا مانند همیشه، در سکوت، طوفانی می شود و اشک های آسمان را در وجودش حل می کند.

    شاید هیچکس متوجه حس درونی دریا نباشد، اما همه جا در نقاشی ها، آب را آبی می کشند...

    mad strange Someone

  • Comets* [ ۲۶ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • سه شنبه ۱۸ مرداد ۰۱

    ~ بر زمین افتاده ، زیر لب برای ما دعا می کند ...

    -این موسیقی با روحم بازی میکنه، هم زمان با متن گوش بدید-

  • Comets* [ ۶ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۱۶ مرداد ۰۱

    -Yehoei Right Now -55

    دلم فقط یه خواب آروم میخواد

    یه مغز خاموش تو بارون میخواد

    هر چی گفتم که نرو این زخم عمیقیه

    این روزها توی مغزم سکوت شدیدیه

    هر چی بافتم و ساختم با یه اشاره ریخت

    زندگی با رویاهات بازی مریضیه

    OCD - Deon ft. Mahnoosh

    یه دیوار سنگی بزرگ که صدای فریاد های یه آدم به زور از پشتش شنیده میشه. انگار گوشاتو از بلندی حرف هاش گرفتی، ناواضح می شنوی، ولی سرتو به درد میارن.

    وقتی دروغ میگم، همچین دیواری جلوی صدا و قلبم قرار می گیره. هم قلب هم سر خودم از حرف هایی که از ته دلم نیستن، درد می گیره. نمیدونم منشاء همچین حسی چیه...

    + اون اتفاق نیوفتاده.

    - صدای خودتو می شنوی ؟

    + *سکوت

    - می شنوی ؟

    + نه ...

    میاین و به دروغ به کسی چیزی رو میگین که به شنیدنش نیاز داره

    ولی به اونیم که دروغ تونو میفهمه هم فکر کنین . . .

    mad strange Someone

  • Comets* [ ۶ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۱۵ مرداد ۰۱

    رگه های بی رنگ آب جاری روی خاک.

    واقعا کار سختیه در حالی که تمام وجودت، از روح گرفته تا جسم، دارن به عضله های صورتت فشار میارن که منقبض ، گرفته و گریون شون کنن ،

    تو ، بدون کمک هیچ یک از اون عضو های بدنت ، به تنهایی داری سعی میکنی عضله ها رو باز کنی. حداقل گوشه های لبت رو به بالا بیاری، جلوی اشک هاتو بگیری و تحمل کنی، تا موقعیتش پیش بیاد و افسار رو به دست شون بدی.

    ولی تنها نتیجه ای که حاصل میشه ، کمی کشیده شدن گوشه های لبت ، سرخ شدن صورتت ، و اشک هاییه که از زندان پلک هات فرار میکنن. شبیه رگه های بی رنگ آب جاری روی خاک. یه خاک رنگ پریده.

    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۱۲ مرداد ۰۱

    ~ امروز و فردا که برجاست ...

    هیچکس پاسخگوی فشارای روحی، روانی، جسمی، شخصی، خانوادگی و ... ای که ما تو سال کنکورمون کشیدیم، نیست. خیلیا تلاشایی که تو کردی، اشک هایی که ریختی رو ندیدن. ولی خدا تو رو واضح تر از خیلیا دیده. دیده و می بینه. قسمت همین بود. شاید یه چیز خیلی خیلی بهتر منتظرمونه. که قطعا هست. خودت میدونی خدا بالاتر نشسته. خدا پشت مونه. پیش مونه. همینجاست، از رگ گردن نزدیکتر. پس تا ته شو برو. اینجا نقطه ای نیست که بایستی و حسرت بخوری. تو آدم توقف تو یه نقطه نیستی. من مطئنم جلو زیباتره. ما الان انگار تو یه تونل تاریک گیر کردیم، در حالی که روشنایی روبرو رو نمی بینیم. در حالی که کمی دیگه حرکت میخواد برای رسیدن به پایان نقطه. حتی سینه خیز. سینه خیز رفتن حداقل بهتر از یه جا ایستادنه دیگه، نه ؟ پس به امید جلو ...

     

    + اینو کسی داره میگه که خودش دلداری های دیگرانو مثه یه سری نجوای نامفهموم میشنوه. و توقعیم نداره که حال تونو خوب کنه. ولی بهتر از هیچیه...

    این آهنگ ویدیوی اول پست خیلی رو حالم تاثیر داشت. گفتم با شما هم به اشتراک بذارم

    ++ پیج این دختر زیبای خوش صدا 💙✨

     

    ما تا ابد جوونیم✨🌙 ...

    زیر این گلبرگ گل هایی که مثل بارون روی زمین می ریزن

    من کاملا سرگردان توی این مارپیچ می دوم

    ما برای همیشه جوون می مونیم

    حتی اگه بیوفتم و به خودم آسیب بزنم

    بازم به دویدن سمت رویاهام ادامه میدم

    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۱۲ مرداد ۰۱
    بسم الله الرحمن الرحیم

    ~

    عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم...

    ~

    واژه ها .

    ~

    به تن تبعید شد روح عدم پیمای من ای عمر !
    بگو بر شانه باید برد تا کی بار هستی را ؟

    ~

    you know, it's just nothing
    actually, what you see is nothing
    but my seconds is drowned in this nothing
    a nothing that made my soul
    my complicated nothing soul
    ✳welcome to my ✳𝑆𝑜𝑢𝑙 𝐹𝑖𝑙𝑡𝑒𝑟
    -mad strange Someone-

    ~
    پستای دوست داشتنی...♡