-Yehoei Right Now -62 : دیدی گفتم خدا پایان شو خوش میکنه ؟

به خودم قول داده بودم روزی که قبول شدم، این ویدئو رو توی وبم بذارم و اعلامش کنم.

بعد این همه تلخی ای که این چند وقت بود، واقعا به همچین شادی ای که توی چشم پدر و مادرم ببینم، نیاز داشتم

دیدی آلا؟ دیدی گفتم خدا پایان شو خوش میکنه

برا اینکه سوال تون بی جواب نمونه، مهندسی صنایع دانشگاه الزهرا قبول شدم =)

  • Comets* [ ۲۷ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • دوشنبه ۲۸ شهریور ۰۱

    هدایت اجباری

    من از بچگی تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم. همه محجبه و باایمان و ...

    ولی من ب شخصه طوری بودم که تا ۱۳-۱۴ سالگی تصمیم ب برداشتن حجابم داشتم. چرا؟ چون ب نظرم یه تیکه پارچه مشکی رو سر گذاشتن هیچ فایده ای نداشت. نشون ندادن موهای زیبایی که توی خیابون می دیدم و از اینکه مال خودم پنهان بود، ناراحت می شدم. 

    این قضیه داشت بدتر می شد تا زمانی که من ۱۵ ساله شدم. من یه مدرسه مذهبی درس می خوندم که معلم دینی ای داشتیم که این خانم هیچ یک از عنوان های کتاب درسی رو به ما یاد نداد. هر جلسه میومد و خودش باهامون صحبت می کرد. در حدی که ما حتی کتاب هامونم گم کردیم. امتحانا رم خودش بهمون تقلب می رسوند.

    اما صحبت های این بانوی ما، چنان توی مسائل دینی روی من عمیقا تاثیر گذاشت که خودم حجاب رو انتخاب کردم، خودن دنبال دینم رفتم و خودم راجبش خوندم و نتیجه گرفتم.

    تاثیری که این خانم روی من گذاشت و حرفایی که زد، چیزهایی بود که اگه ایشون سر راهم قرار نمی گرفت، صد سال هم نه از خانواده می شنیدم، نه از جامعه جمهوری اسلامی، نه از تلویزیون، نه ...

    تنها با اجبار ها و خشونت های اجباری و مسخره ی جامعه برای به زور هدایت کردن مردم، مدام زده تر و دورتر می شدم 

    من به عنوان یک محجبه ایرانی، به تمام هم وطنانم برای دوری از حجاب حق میدم. بعضی مسئولین ما عقیده شون اینه 

    "ما مومنیم، و هر هم نوعی که مانند ما نبود، لایق آزار برای هدایت است"

    و واقعا تمام واکنش ها به این کوته فکری ها، طبیعیه. 

    یه روز اگه بخوان به زور حجاب از سر ما بردارن و در این راه، چند محجبه هم کشته شن، ما حجاب مون رو محکم تر می گیریم

    پس به جای متهم کردن مردمی که به اجبار میخواید هدایت شون کنین، خودتون و روش هدایت تون رو متهم کنین. ما همه انسانیم و عقل داریم. اگه حجاب ب نظرتون معقوله، پس با منطق به ما ثابتش کنین تا خودمون انتخابش کنیم.

    یکی از مهم ترین آیات قرآن هم همینه

    "لا اکراه فی الدین"

    باور کنین حتی اگه من تو مدرسه مذهبی م آیه و حکم وجوب حجاب رو نمی شنیدم، همین رو هم تو جامعه متوجه نمی شدم 

    شما کوتاهی کردین و در این هیچ شکی نیست. یا جبران کنین با بکشید کنار

  • Comets* [ ۱۴ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۲۷ شهریور ۰۱

    دختری با بال های شکسته - ۲

    -کافی ست سر بلند کنی تا قلب خاکسترمان را از تارهای حریر یک دختر ۲۲ ساله ببینی-

    (در ارتباط با پست قبل)

    من میفهمم، من با همه وجودم درک می کنم داغ دل همه مون الان چقدر سوزناکه، حقیقتا من امروز از چادر خودم خجالت کشیدم. چادر من به این قیمت؟ 

    ما دین‌دارانی هستیم که هر هم نوعی که مانند ما نبود را مستحق زجر می دانیم

    زمانی که پلیس ها رو یکی از باشرافت ترین شغل ها می دونستم، امروز نمیتونستم بهشون نگاه کنم

    ولی پدرم حرف درستی زد. می گفت پلیسا من و تو ان. من و تویی که بین مون هزاران آدم اشتباه هست. تنها تفاوت شون با ما لباس شونه.

    تمام این کثافت کاری با نام مقدس "اسلام" صورت گرفته. جای بهبود، روز به روز نابودتر میشه. و این تقصیر من و تو نیست. تقصیر به بی شرف مردانیه که خودشون رو عالم و دیگران رو جاهل می پندارن. ویژگی آخرالزمان همینه. دنیا رو بدی فرا گرفته. و مردم به این باور رسیدن که هیچ راه نجاتی جز منجی عالم وجود نداره.

    پس بیاید واقع بین باشیم. ما باور به دین ساختگی اون ها نداریم. ما پیرو صلاحدید و اجبار اون ها نیستیم. ما پیرو حقیقت اسلامی هستیم که روشن ترین نور توی عمق این ظلمته. 

    دین ساختگی اون ها رو با اسلام اشتباه نگیریم.

    از ته قلبم : "اللهم عجل لولیک الفرج"

  • Comets* [ ۵ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۲۶ شهریور ۰۱

    دختری با بال های شکسته

    گفت باید حد زند هشیار مردم، مست را

    گفت هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

    به عنوان یک دختر باحجاب ایرانی

    این رسم دین داری و جمهوری اسلامی نیست

    شمایی که سنگ امام حسین "علیه السلام " و آقا صاحب الزمان "عجل الله " را به سینه می زنید، راه و رسم هیچ یک اجبار آن هم بر یک دختر جوان نبوده

    انسان عقل دارد، با عقل هم انتخاب می کند. شما به جای ضرب و شتم، با وجدان به دنبال حل یک مسئله بروید. همه را بی عقل و دیوانه نپندارید 

    "لا اکراه فی الدین "

    ما جوانان ایرانی روز به روز از شما و دین ساختگی تان زده تر می شویم 

    ایرانی در غم است، ایرانی در داغ فرو رفته. خیابان ها سکوت است و مردم جلوی بیمارستان کسری اشک می ریزند

    ----‐-------------

    از صبح واقعا افسردگی گرفتم از شوک این خبر

    آدمیم که اصلا دنبال مسائل سیاسی نمیرم و هیچ علاقه ای هم بهش ندارم. اما در برابر این نمی شد سکوت کرد. این قضیه سیاسی نیست، انسانیته، نوع دوستیه، هم وطنیه...

    اگه غیر از تجاوز به حقوق شخصی بوده، چطوره که تمام رسانه های دولتی با ترس و لرز ازش میگن و جز یه دوربین مداربسته که هیچ چهره ای هم از این دختر مشخص نیست، قضیه رو لاپوشونی میکنن؟ تنها امیدمون اینه که بعضی مسئولین قول پیگیری دقیق رو دادن. فقط از عمق وجودم امیدوارم باعث و بانی ش به حق شون برسن. بلکه کمی از این داغ تسکین پیدا کنه

  • Comets* [ ۱۰ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۲۶ شهریور ۰۱

    -Yehoei Right Now -61

    جوهر را روی کاغذ ریختم

    اشک هایم رویش چکید

    ریشه های واژه ها به رقص درآمدند

    آب ؛

    آلا

    مجددا آلا گشادیت را کنار گذاشت (نه کاملا البته) دست و جیغ و هوراااا

    وکیل وو رو تموم کردم. بیگ موس (هر چند به نظرم درستش بیگ موثه) رو شروع کردم. باید تا آخر برم تا نظر بدم. ولی بازم به نظرم از اون سریالاییه که تماما یه نفرو قهرمان میکنه و همه کارای خفن از دستش برمیاد و همیشه همه چی براش عالی پیش میره. تو سریالای جنایی دیگه واقعا همچین قهرمانایی فیلمو مسخره میکنن. الان من واقعا این همه خفن نشون دادن لی جونگ سوکو درک نمیکنم. انقد توش اغراق به کار برده شده که...

    فعلا دلم میخواد بدونم بقیه ش چی میشه. نظر قطعی ندارم فعلا

    از ته قلبم دلم می خواست اربعین برم. ولی از زمانی که مرزا بسته شد و می گفتن امکانات نیست و ... ترسیدم و منصرف شدم. باز چند روز پیش که یکی از دوستام تازه برگشته بود از اربعین، می گفت همه چی بوده و راحت رفتن و ... حتی جای خواب و حمام شونم فراهم بوده! دوباره من هوایی شدم. ولی خب دیره دیگه. ای کاش سال بعد برم واقعا. انشاالله. آقاجون منو بطلبید به بزرگواری تون...

    هفته پیش فامیلی رفتیم کلاردشت. منی که عاشق سفرای فامیلیم و جدا سفر خانوادگی به اندازه این سفرا خوش نمیگذره

    منتظرم زهرا فیلما رو بهم بده تا باهاشون یه کاری کنم. نمیگم. ولی وقتی کردم میذارم.

    اوج خوشگذرونی من و زهرا و ریحانه از بچگی، وقتایی بوده که می رفتیم قم خونه مامان بزرگم. سه چهار روز با هم عشق می کردیم واقعا. و از وقتی که مامان جونم اومدن تهران، این لذتم از ما گرفته شد :") همو همچنان زیاد می بینیم، ولی واقعا به اندازه ای که یک هفته شبانه روزی با هم بودیم مزه نمیده. و هفته پیش، بعد سال ها، دوباره این لذت نصیب مون شد. از بیدار موندن مون و عکسای سمی مون گرفته تا دریا.

    علی (4 سالشه) اولین بار بود کلمه "سم" رو می شنید. بعد راه می رفت می گفت "آلا اینا دارن فیلم سم می گیرن. منم میخوام با دوستام فیلم سم بسازم"

    دوبار افتادم تو آب. افتادن تو آب نه که فقط دست و پام خیس شه، نه. با ریحانه داشتیم تو آب مسابقه می دادیم، که من پام گیر کرد و تماما افتادم تو آب.

    یه بار دیگه م رفتم از پشت به بابام آب پاشیدم. بعدش که داشتم می رفتم تو آب، محکم از پشت هلم داد تو آب. و من دوباره خیس شدم

    کلا دریا برای من اینطوره که یا می شینم یه جا و از زیبایی بی نهایتش لذت می برم، یا میرم توش و لذت می برم. این توش رفتن میتونه همراه کرم ریزی باشه، میتونه عادی باشه. این سری همراه کرم ریزی بود

    یه بار تصمیم گرفتم اصلا خیس نشم. بابام گفت بیا یه مسابقه بدیم. موجا که میرن عقب، ما تا لب شون میریم و هر موقع داشتن میومدن جلو، ما باید بیایم عقب. هر کی خیس شه باخته. و ما رفتیم جلو. و وقتی که داشتیم عقب عقب میومدیم، پای من گیر کرد، از پشت خوردم زمین، و یه موج بزرگ تماما از روم رد شد. اصن این یکی از بدشانس ترین خاطرات منه

    خدایا...من میخوام کنار دریا زندگی کنم

    امروز قراره دوستای دبستان مو ببینم. راضیه رو تقریبا 5-6 ساله ندیدم. نرگس و ریحانه م سه چهارسال. البته این س چهارسال به خاطر چیه؟ سه سال پیش، همون اولین سال کرونا، یه کپسول توی یکی از درمانگاهای تهران منفجر شد. و پدر ریحانه یکی از دکترای اون درمانگاه بودن...

    واقعا حتی تصور نبود پدر یه خانواده برام ترسناکه. غیرقابل تصوره. برا شادی روح شون لطفا یه فاتحه بفرستین.

    خب...من چند روز پیش رفتم تو تیک تاک تا از اسنودراپ قشنگم ادیت پیدا کنم. و نمیشه ادیتامو اینجا نذارم TT

    من با ادیت چپیه می میرم...

    خب حالا یه سم هم ببینیم.

    راستی، قبل این پست یه پست کوتاهم گذاشتم. اگه ندیدین برین ببینین

    خب خداهافوز

  • Comets* [ ۵ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • پنجشنبه ۲۴ شهریور ۰۱

    ~ چشم هایمان را نخواهیم بست ...

    ما از عشق چشم گشودیم

    از روح عشق در وجودمان دمیده شد

    قاصدک هاش را در رگ هایمان دواند

    حسرت هایش از چشمان ما بارید

    از عشق نفس کشیدیم

    با عشق رشد کردیم

    پروانه شدیم

    پرواز کردیم

    و تا زمانی که در هاله ای از عشق غرق نشویم

    نخواهیم مُرد ...

    آب ؛

    آلا

  • Comets* [ ۴ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • پنجشنبه ۲۴ شهریور ۰۱

    ~ روز وبلاگستان فارسی

    ۱.وبلاگ‌نویسی را چه زمانی ، چگونه آغاز کرده‌اید. چگونه آشنا شدید. از حال و هوای‌تان بنویسید؟

  • Comets* [ ۱۲ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • پنجشنبه ۱۷ شهریور ۰۱

    ~ جهانی گمشده

    رنگین کمان ما هزاران رنگ تا کنون به خود دیده. هر چند نایافتنی، اما دیده

    ما در جهان گمشده ای زندگی می کنیم که رنگ هایش ، خود را در آن پیدا کردند، نوشتند، خواندند، رقصیدند و فراتر از رویاهایشان رفتند

    ما از حقیقت، به اتاق های خودمان پناه بردیم. به آن ها رنگ زدیم، دل بستیم و زندگی کردیم

    و حال، تکه ای از قلب مان، در آن شهر کوچک و گمشده رنگارنگ، جا مانده

    روز وبلاگ نویسی مبارک🌌🦋✨️

    آب ؛ آلا

    mad strange Someone

     

    + اگه بخوام به دوران کرونا یه نقطه مثبت بدم، اون شروع وبلاگ نویسی مه

    ++ ویدیو ادیت خودم و ترکیبی از وبلاگ هاییه که می شناسم. یکی از یکی دوست داشتنی تر💙

    +++ اگه دوست داشتید چالش پست قبل رو با دوستاتون شرکت کنید. خیلی جالبه و به شناخت تون از هم کمک میکنه

    اگرم دوست تون تو بیان نیست، میتونین سوالا رو بهش بدین جواب بده. بعد شما علاوه بر پست خودتون، اونم منتشر کنین

    (این ویدیو و متن رو تو پیجم گذاشتم و هر آیدی ای از وبلاگ نویسایی که می شناخت مو تگ کردم. برا همین آیدیاتونو می خواستم)

    روزمون مبارک

  • Comets* [ ۲۷ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۱۶ شهریور ۰۱

    چالش دنیای آینه ها

    بهترین دوستت کیه ؟ تو ذهنت نگهش دار ، حالا به این سوالا در مورد اون جواب بده بعدش از خودش بپرس ببین چقدرش و درست گفتی !

  • Comets* [ ۲ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • سه شنبه ۱۵ شهریور ۰۱

    -Yehoei Right Now -61 : کاش هنوز درک نمی کردیم

    ای کاش هنوز آن قدر کوچک بودیم که سقف آرزوهایمان از قدمان بلندتر نمی شد

    شکستگی ها روی استخوان هایمان ماندگار نمی ماند

    فرکانس صداها روی روح مان خراش نمی انداخت

    سنگینی چشم ها شانه ها را لرزان نمی کرد

    دردها حنجره را به مرگ ختم نمی کرد

    درک ها لب ها را خشک نمی کرد

    کاش هنوز کوچک بودیم، درک نمی کردیم

    mad strange Someone 

    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • جمعه ۱۱ شهریور ۰۱
    بسم الله الرحمن الرحیم

    ~

    عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم...

    ~

    واژه ها .

    ~

    به تن تبعید شد روح عدم پیمای من ای عمر !
    بگو بر شانه باید برد تا کی بار هستی را ؟

    ~

    you know, it's just nothing
    actually, what you see is nothing
    but my seconds is drowned in this nothing
    a nothing that made my soul
    my complicated nothing soul
    ✳welcome to my ✳𝑆𝑜𝑢𝑙 𝐹𝑖𝑙𝑡𝑒𝑟
    -mad strange Someone-

    ~
    پستای دوست داشتنی...♡