اگه این پست (کلیک) رو ندیدین، خوندن این پست حرام است، حراااممم!!!!

۱.وبلاگ‌نویسی را چه زمانی ، چگونه آغاز کرده‌اید. چگونه آشنا شدید. از حال و هوای‌تان بنویسید؟

من وبلاگ اصلی م رو اینجا میدونم. اما حقیقت اینه اولین وبلاگ من، وبلاگ دیگه ایه. وبلاگ پیانوم. که از تاریخ 25 شهریور ماه 1399 فعالیتش رو شروع کردم. بچه م چیزی به دوسالگی ش نمونده

با بیان، با وب klstar بی تی اس آشنا شدم (که الان سایت مستقل خودشونو دارن) و اون زمان به طرز فجیعی معتاد کاورای پیانلا پیانو تو یوتیوب شده بودم. که این اعتیاد از کانالم تو نماشا شروع شده بود. چند بار سرچش کردم و دیدم هیچ سایت ایرانی ای به طور اختصاصی یا mp3 از این کانال پیانلا پیانو نمیذاره. و اینجا بود که گفتم چرا من که دارم این همه کات شون میکنم، عکس براشون میذارم، مرتب شون کنم، خودم نشم اولین و تنها کسی که میذارتش؟! و اینطوری شد که وبلاگ پیانومو زدم

طی گذر زمان با وبلاگای شخصی بچه ها آشنا شدم. اول به نظرم بی محتوا میومد. چون واقعا محتوای خاصیم درشون نمی دیدم. ولی یادمه وبلاگ نرگس و یومیکو و مگی رو که دیدم و جذب محتواهاشون شدم، منم یه چند بار پستای شخصی مو تو وبلاگ پیانوم گذاشتم. ولی دیدم من اینجا رو با محتوای مشخص زدم و حس خوبی نداشتم که مطالب شخصی م رو توش بذارم. از یه سمتم چندتا از بچه ها هی می گفتن چرا وبلاگ شخصی نمیزنی؟ 

و اینطور شد که آلایی که از تغییر می ترسه ولی آدم به شدت ریسک پذیریه، وبلاگ شخصی ش رو در تاریخ 5 اسفندماه 1399 باز کرد. شش ماه بعد ورودش به بیان

حال و هوا ... خب سول فیلتر خونه دوم منه. و...آرامشی که من تو خونه دارم رو هیچ جای دیگه ندارم. دقیقا حال و هوایی که بعد یک هفته هندوستان بودن، پامو از هواپیما بیرون گذاشتم و یه نفس عمیق از هوای تهران کشیدم. و این جمله زمزمه وار توی روحم فریاد زده شد :

"هیچ جا خونه ی خود آدم نمیشه"

۲. آیا وبلاگ‌نویسی چارچوب و قوانین خاصی داره؟ منظور نوشتن است. آیا باید به قواعدی پایبند بود؟نظر شخصی خودتون رو بگین؟

توی فضای مجازی تنها باید های عمومی ای که وجود داره رو پلیس فتا تعیین میکنه. بقیه ش برمی گرده به شخصیت هر فرد. یکی دلش میخواد فقط برای حرف زدن با دیگران وبلاگ بزنه، یکی دلش میخواد برای انتشار نوشته هاش و کسب تجربه دوست داشتنی ش بزنه. سو قوانین شونم با توجه به هدف شون برای خودشون متفاوته

ولی بعضی چیزا ارزش های انسانیه. شاید بابتش شما رو الان مجازات نکنن، اما مسئولیتی که آدم در برابر روان آدم ها به دوش شه، به مراتب سنگین تر از مجازات های مادیه.

مثلا به نظر من وبلاگ مکان شخصی ایه و تو تا جایی اجازه داری توش چیزی منتشر کنی که به کسی هر چند کم آسیب نزنه. پس لطفا پستایی که مخالف ارزش های انسانی و اخلاقین رو منتشر نکن و در نظر بگیر اینجا از آدم 12 ساله تا 30 ساله زندگی میکنن

انسان موجود اجتماعی ایه و خری نیست که سرشو بندازه پایین و بدوعه. صرفا چون دلش میخواد ! هر چقدرم تلاش کنی که خلافش رو ثابت کنی، تو واقعیت نمیتونی منکرش بشی

و پاسخ این سوال، دلیل اصلی ای بود بر اینکه من پربازدیدترین پست وبم، پست دزیره رو حذف کردم

۳. برای چه کسی یا چه کسانی می‌نویسید‌ (مخاطب هدف وبلاگ شما چه کسانی هستند به نظر خودتان و با بررسی که نموده‌اید)؟

هر کسی که علاقمند باشه و بخونه. و بیشتر از اون، برای لذت خودم. فک کنم ملینا بود که یه بار گفته بود : من با ریاضی ارضا میشم

و اینم یه حقیقت در مورد منه که "با نوشتن ارضا میشم"

و بخوام صادق باشم، بعضی آدما تو بیان هستن که نوشته ها و نظرات شون رو خیلی قبول دارم و خیلی اوقات از ته قلبم منتظر کامنت شونم. پس شاید بشه گفت اینا از مخاطبان اصلی منن

۴. وضعیت فعلی وبلاگستان و وبلاگ‌های فارسی را چگونه می‌بینید؟

من خیلی، در واقع اصلا، تو قدیم های وبلاگ نویسی سررشته ندارم. زمان هایی که میهن بلاگ و بلاگفا بودن. نمیدونم وضعیت اونجاها چطور بوده که بخوام مقایشه کنم

ولی فعلا...خیلیا محو شدن. پرسون، سمر، مانیا، هلیا و ... دلایل شون هم منطقیه، ولی واقعا دلتنگ خودشون و وبلاگ هاشونم

فعلا همینایی که هستیم داریم سعی می کنیم با چنگ و دندون نگهش داریم. و این با چنگ و دندون نگه داشتن، به معنای مطالب چرت و پرت و صفحه وبلاگ پرکن نیست. خوب داریم برای زنده بودنش تلاش می کنیم.

پس فعلا خوبه

۵. گمان می‌کنید برای کپی نشدن باید چه کار کرد؟ آیا خودتان درگیر این مساله شدید؟ چه راه‌حلی را انجام داده‌اید؟ بنظرتان کپی کردن خوب است؟

چه کار باید کردش رو اگه بخوای به کارشناسانش برسونی، به نظرم میشه یه سیستم هوشمند روش کار گذاشت که هر کپی ای انجام شد، سریع هم به نویسنده هم به کپی کننده نوتیف بره که یا از شما فلان کس کپی کرده یا شما از فلان کس کپی کردید و براش مجازات در نظر گرفته شه که بشه کنترلش کرد. کار سختیم نیست واقعا

اما برای خودمون، شانس بیاریم و جایی که طرف ازمون کپی کرده رو پیدا کنیم و بهش تذکر بدیم

اما راجب وبلاگ پیانوم بگم که ... من برای هر پست، اول میرم ویدیوشو دانلود میکنم، بعد آهنگش، بعد عکسش، بعد آموزشش اگه باشه

بعد میرم سراغ مرحله کات کردن آهنگش. از سر و تهش باید مرتبش کنم. بعد میرم سر ادیت مشخصات این آهنگ. اسمش رو درست می کنم، اسم خواننده و عکسش.

بعد همه این 5 تا رو با هم آپلود میکنم و پستش میکنم. من حتی اگه دقت کرده باشین، سر رنگ پستای پیانوم هم حساسیت به خرج میدم که قشنگ بشه. کل این پروسه برای هر پست از من حدود نیم ساعت زمان می گیره

و بعضیا واقعا فقط با یه دکمه Ctrl+C برمی دارن و بازدیدای وب خودشونو می برن بالاتر

من حلال نمیکنم. شما و وجدان خودتون

۶. آیا شبکه‌های اجتماعی را دشمن وبلاگ‌نویسی می دانید؟ به نظرتان چه تاثیری گذاشتند ؟ خوب بوده یا بد؟

دشمن نه، ولی خب بستر راحت شون نسبت به وبلاگ نویسی دو نکته خوب و بد داره

خوب : فضای وبلاگ نویسی رو خیلی سالم کرده و تقریبا اگه کسی حوصله و خلاقیتی برای نوشتن و رسیدن به وبلاگش نداشته باشه، بیشتر از 3 ماه اینجا دووم نمیاره

بد : جاهایی مثه تلگرام و اینستاگرام که یه بچه 10 ساله هم میتونه درش فعالیت زیاد داشته باشه، باعث میشه آدما از فضاهای حرفه ای تر و گسترده تری مثل وبلاگ نویسی دور بشن. طبیعیم هست. همه دیگه الان راحت طلبن

۷. وبلاگ‌نوشتن چه تاثیری روی زندگی شخصی شما گذاشته؟

خیلی زیاد، خیلی خیلی زیاد تاثیر گذاشته

مثبت : اعتماد به نفسم رو خیلی بالاتر برده، قلمم خیلی رشد کرده، دوستای فوق العاده ای پیدا کردم که از نود درصدشون چیز یاد گرفتم، با جامعه بزرگتر از محدوده خودم بیشتر آشنا شدم، تفاوت ها رو بیشتر پذیرفتم، خلاقیتم بیشتر شده، تجربه هام توی خوندن متن دیگران و یاد گرفتن ازشون، احساس سرزندگی بیشتری بهم میده، نقاط مثبت خودم رو خیلی بیشتر از قبل متوجه شدم، خلاصه که وبلاگ یکی از اصلی ترین و تاثیرگذارترین دنیاهامه

منفی : بعضی وقتا واقعا وقت زیادی ازم می گیره. هم به خاطر تنبلی خودم تو انجام کارای دیگه، هم وسواسی که برای پستام دارم. شده یه پستی نزدیک ده ساعت ازم وقت بگیره

و تجربه منفی از نزدیک شدن بیش از حد و وابستگی به آدمای مجازی. که اگه این اتفاق نبود، من شش ماه طلایی م رو به خاطر درگیری ذهنی و فشار روحی از دست نمی دادم

۸. نقطه اوج وبلاگ‌نویسی تون چه زمانی بوده؟ آیا هنوز هم در نقطه اوج هستید؟ اصلا با چه خط‌کشی این را اندازه می‌گیرید و نقطه اوج را حساب می‌کنید؟

نقطه اوج رو زمانی میدونم که پست "نمایش مسکوت : دختر مو کوتاه و پسر عینکی" رو منتشر کردم. از نظر خودم، اولین داستان نسبتا بلندم بود، از همه لحاظ کامل بود، توصیفات، داستان پردازی، و غرق کردن خواننده. خدا رو شکر بازخوردای خیلی خوبیم گرفت.

توی سال 1400، از فروردین تا حدود آبان و آذر، متنای خیلی خوبی نوشتم. مثه پست پَرستاره، خورشید در آغوش ماه، فرشته ای که به زمین اومد، داستان یه عاشق و معشوق تو پاریس، به علاوه متنای دیگه ای که نوشتم

و الانا احساس می کنم خیلی از اون فاز نوشتن خارج شدم. انگار اون استرس مدرسه و وقت نداشتن باید می بود که یهو ایده ها تو ذهنم گل کنن. و واقعا نگران شم

خط کشم هم برای اندازه گیری نقطه اوجم، کیفیت متناییه که می نویسم

۹. چقدر نظرات ، مخاطب و آمار وبلاگتون مهمه براتون(چه محتوایی و چه تعدادی)؟ آیا برای آمار می‌نویسید؟

نظرات رو فک کنم همه تون بدونین که خیلی برام مهمه! مخاطب هم همون کسایی که سوال 3 گفتم از همه برام مهم ترن. ولی نظرای بقیه هم مهمه. حتی اگه فقط یه کلمه باشه

آمار این وبلاگم راستش خیلی برام مهم نیست. که مدام برم بازدیدای هر روزش رو چک کنم. چون خب یه وبلاگ شخصیه و اگه توش پستی نذارم، کمتر کسی راهش به اینجا میخوره

اما آمار وبلاگ پیانوم برام خیلی مهمه. اکثر اوقات چکش میکنم. بیشترین بازدیدا برای چه زمانی و چه پستایی بودن، چرا بازدیدا انقد کم شد؟ چرا تعداد دانلودای این پست انقد زیاده؟

و باید اعتراف کنم برای برای هر دو وبلاگم، هر چند وقت یه بار، قسمت ترافیک ورودیاشونو چک میکنم که ببینم از کجاها و چجوری پاشون به وبلاگ من باز شده

۱۰. وبلاگ‌نویسی به شما چه داد و چه گرفت؟

داده ها : اعتماد به نفس، قلم بهتر، شناخت بیشتر از خودم و دیگران، دوستان خوب، پذیرش بیشتر، روابط اجتماعی بهتر

گرفته ها : بعضی زمان ها، شش ماه تا یک سال لعنت شده که وقت و روح و روانم رو دو دستی تقدیمش کردم

۱۱. شده وبلاگ‌نویسی باهاتون بدرفتاری کنه و یا توی این فضا اذیت بشید؟ 

بله شده. طوری که با دل پیچه داغون صفحه شو بازمی کردم و می ترسیدم حتی پنل خودمو ببینم

۱۲. مشکلاتی که سر راه وبلاگ‌نویسی هست چیه به نظرتون؟

امکانات محدود بیان (بقیه سرورها رو اطلاع ندارم) ، باگ هایی که بیان ماهی یه بار حتما باید ایجاد کنه (مثلا یه بار شده بود دوتا از پستای انتشار آینده پیانومو عشقی پاک کرد =/ منم داشتم دیوونه می شدم) ، و هنوزم رو این عقیده هستم که وبلاگا باید بتونن مثه اینستاگرام، پرایوت باشن

همین به ذهنم میرسه

۱۳ . جذابیت وبلاگ‌ها و وبلاگ‌نویسی رو توی چه چیزی می‌بینید؟

تفاوت ها در سلیقه ها، سبک های نوشتن و وقت گذروندن تو وبلاگ

شهر کوچک بیان ما خونه های رنگارنگ زیادی داره، هر کدومو کشف کنی لذت بخشه. از هم یاد می گیریم، با هم تجربه می کنیم، خاطره می سازیم و شبا هم دور آتیش کوچیک وسط شهر جمع میشیم و خوش می گذرونیم

۱۴. دوست خوبی از دنیای وبلاگ پیدا کردین؟ چقدر باهاش صمیمی شدین؟

دوست خوب زیاد پیدا کردم. هلیا، مانیا، هیون ری، نرگس، سلین، آیسان، حنانه، کالیستا، چومی، میتسوری، الی، مین هی

صمیمی هم در حدی که تا 4 صبح با یکی شون چت کنم، به یکی دیگه نامه بدم، برا همه شون تولد بگیرم، ایمیل بدم، لقب بذارم، درد و دل کنم و بشنوم، فانتزی بسازم و ...

ولی یه نفر بود که یه مدتی تقریبا صمیمی ترین دوست اون زمانم بود. چه حقیقی چه مجازی. و این اشتباه ترین اشتباه ممکن بود. واسه همین به نظرم تو بیان (نه فضای مجازی) میشه دوست شد، ولی حتی اینجا هم که از سالم ترین فضاهای مجازیه، نباید وابسته شد. به هیچ وجه !

۱۵. آرزو و ایده‌آلتون رو از وبلاگ و وبلاگ‌نویسی تون بنویسید

همینطور به نوشتن و نوشتن و نوشتن ادامه بدم و هر روز هم درش پیشرفت کنم. و طوری باشم که با وجود سطح پایین تر بودن متن دیروزم نسبت به امروزم، همچنان بهش حس مثبت داشته باشم

و ... اون همه پستی که نصفه ول شون کردم که امام زمان بیان یه روزی کامل شون کنن ، کامل کنم، کامنتامو جواب بدم، گشادیتم رو بخیه بزنم

۱۶. تا حالا به وبلاگی حسودی کردین؟ بنویسید.

اره کردم. قبلا هم گفتم. اون قدر وبلاگ یومیکو برام دوست داشتنی بود و نوشته هاشو دوست داشتم که مدام دوست داشتم مثلش باشم

یا وبلاگای دیگه رو می دیدم که چقدر خوب می نوبیسن و بازخوردای خفن می گیرن

ولی نرگس یه حرف خوبی زد تو پست چالشش : "بیشتر غبطه خوردنه"

حسادت ینی تو اون چیزو برا اون شخص نخوای و برا خودت بخوای. اما غبطه خوردن ینی ای کاش منم اینو داشته باشم

بنابراین...من غبطه می خورم. هیچوقت حسادت نکردم

۱۷. تا حالا از وبلاگی متنفر بودین؟ بنویسید.

بله بودم.

اینکه از یه وبلاگی بدت بیاد، تو برخورد اول هم میتونه اتفاق بیوفته. از فضای اون وبلاگ یا طرز برخورد نویسنده ش بدت اومده

اما تنفر یه مسئله شخصیه که یه عوامل منطقی باعثش شدن. سو ... بله. از نویسنده یه وبلاگ متنفر، و به واسطه ش، از وبلاگش هم متنفر شدم

۱۸. تا حالا وبلاگی شما را به وجد آورده؟

بله که آورده. زیادم آورده

۱۹ . چند‌تا از وبلاگ‌هایی که خیلی دوست داشتید رو به ما معرفی کنید ( حداکثر ۸ عدد )

1- [ hai cheng ] - سلین

2- 𝑴𝒂𝒅 𝑮𝒊𝒓𝒍”𝒔 𝑳𝒐𝒗𝒆 𝑺𝒐𝒏𝒈 - ویلی ونکای شفتالویی تیفانی

3- کتابخانه اسرار - سنیور امیر (206 هم داری؟)

4- آسمان پر ستاره - آیسان

5- I Purple You - یومیکو

6- ~ Cotton cloud ~ - مائو چان

7- اَرْغَنوٓنْ - نرگس

8- 𝑴𝒚 𝑫𝒚𝒔𝒕𝒐𝒑𝒊𝒂 - هیون ری

چون تعداد محدود بود، خیلی با خودم کلنجار رفتم که چیا رو بذارم. پس لطفا ناراحت نشید اگه نذاشتم تون :") بحث بین خوب و خوب تره. من هر وبلاگی رو فالو نمیکنم. پس هر وبلاگی که فالو کردم رو دوست دارم

۲۰. یه سوال خودتون از خودتون بپرسید که فکر می‌کنید توی این لیست خالیه و پاسخ بدین

چرا انقد کم فعالیت میکنی؟ نمیخوای درست شی؟

چون مثه ... گشاد شدم. کلی پست نصفه پیش نویس دارم که عمیقا میخوام بذارم شون. از تحلیل ام وی بلک پینک گرفته تا پست کنکور

علاوه بر اینا، ایده های متنام خشک شده :") وگرنه مطمئن باش با سر می دویدم و می نوشتمش

و...درست میشم. فک کنم یکی از اولین قدماش امروز بود. یکی دو ساعتی که برای ادیت روز وبلاگ نویسی وقت گذاشتم، یکی دیگه م دو ساعت دیگه ای که برا نوشتن این چالش وقت گذاشتم

و برای وبلاگ پیانو، انشاالله یه کاری که انجام بشه، مطمئنا درست تر و منظم ترش میکنم

۲۱. یه سوال از سوال شماره ۲۰ بقیه شرکت کنندگان پیدا کنید و پاسخ بدید. (لینک شرکت کننده‌ها در پست اصلی چالش هست)

وبلاگ کالیستا : تا حالا به این فکر کردین وبتون رو حذف کنین؟ یا وبی رو حذف کردید؟ چرا؟

تا حالا کردم. ولی کمتر از انشگتای دست و در حد چند ثانیه. چون به هیچ وجه دلم نمیخواد این همه زحمتی که براش کشیدم از صفحه روزگار حذف شه

ولی خب برای آزادی ذهن خودم، یه مدت بسته بودمش

۲۲. احساس خوشحالی در کل در دنیای وبلاگ‌ها می‌کنید؟ بیشتر توضیح بدید

بله می کنم. مگه میشه آدم تو خونه خودش خوشحال نباشه؟ اینجا خیلی بیشتر از واقعیت خودمم. من آلا که کسی از روی ظاهر قضاوتش نمیکنه و مستقیما با باطنش روبرو میشه

با آدمای مختلف و متفاوتی تو شهر کوچک مون آشنا میشم، باهاشون می خندم، حرف می زنم، خاطره می سازم و خوش می گذرونم

حقیقتا برای من که همیشه احساس کمبود توی محیط کوچک مدرسه رو داشتم، اینجا یه مهر نقضی بود روی تمام تفکرات منفی ای که از خودم داشتم. بهم ثابت شد منم قابلیتا و نقاط مثبت خودم رو دارم. فقط ظاهربینی و نشناختن دیگران از من، باعثش شده بود

واقعا اگه دروغی وجود نداشت، فضای مجازی می تونست به مراتب بهتر از دنیای واقعی برای آشنایی و شناخت آدم ها باشه. هیچ خبری از قضاوت از روی مدل حرف زدن و راه رفتن و قیافه و ... نبود

۲۳. جمله آخر (لطفا فقط یک جمله بنویسید)

و حال، ما انسان هایی هستیم که با چشمانی رنگین، روی زمین راه می روند

۲۴. کلمه آخر ( لطفا فقط یک کلمه بنویسید)

موسیقی

منبع

در آخرم یه چیزی بگم

همه تون رو دوست دارم. ممنون که منو به جمع تون پذیرفتین. ممنون بابت همه چیز.

(شبیه بچه ها شدم)