°「- نمیدانم جانِ چندمین نخ است که از میان انگشتانت بر زمین انداخته و به پایان میرسانم.
و باز هم نمیدانم چندمین بار است که در راه شنواییات میخوانم :
"جای سیگار، لبها و نفسهای من را به وجودت بکش. نخِ من از جاری شدن دردهایت در رگهایم تمام نمیشود..." -」°
آب ؛