جوهر را روی کاغذ ریختم

اشک هایم رویش چکید

ریشه های واژه ها به رقص درآمدند

آب ؛

آلا

مجددا آلا گشادیت را کنار گذاشت (نه کاملا البته) دست و جیغ و هوراااا

وکیل وو رو تموم کردم. بیگ موس (هر چند به نظرم درستش بیگ موثه) رو شروع کردم. باید تا آخر برم تا نظر بدم. ولی بازم به نظرم از اون سریالاییه که تماما یه نفرو قهرمان میکنه و همه کارای خفن از دستش برمیاد و همیشه همه چی براش عالی پیش میره. تو سریالای جنایی دیگه واقعا همچین قهرمانایی فیلمو مسخره میکنن. الان من واقعا این همه خفن نشون دادن لی جونگ سوکو درک نمیکنم. انقد توش اغراق به کار برده شده که...

فعلا دلم میخواد بدونم بقیه ش چی میشه. نظر قطعی ندارم فعلا

از ته قلبم دلم می خواست اربعین برم. ولی از زمانی که مرزا بسته شد و می گفتن امکانات نیست و ... ترسیدم و منصرف شدم. باز چند روز پیش که یکی از دوستام تازه برگشته بود از اربعین، می گفت همه چی بوده و راحت رفتن و ... حتی جای خواب و حمام شونم فراهم بوده! دوباره من هوایی شدم. ولی خب دیره دیگه. ای کاش سال بعد برم واقعا. انشاالله. آقاجون منو بطلبید به بزرگواری تون...

هفته پیش فامیلی رفتیم کلاردشت. منی که عاشق سفرای فامیلیم و جدا سفر خانوادگی به اندازه این سفرا خوش نمیگذره

منتظرم زهرا فیلما رو بهم بده تا باهاشون یه کاری کنم. نمیگم. ولی وقتی کردم میذارم.

اوج خوشگذرونی من و زهرا و ریحانه از بچگی، وقتایی بوده که می رفتیم قم خونه مامان بزرگم. سه چهار روز با هم عشق می کردیم واقعا. و از وقتی که مامان جونم اومدن تهران، این لذتم از ما گرفته شد :") همو همچنان زیاد می بینیم، ولی واقعا به اندازه ای که یک هفته شبانه روزی با هم بودیم مزه نمیده. و هفته پیش، بعد سال ها، دوباره این لذت نصیب مون شد. از بیدار موندن مون و عکسای سمی مون گرفته تا دریا.

علی (4 سالشه) اولین بار بود کلمه "سم" رو می شنید. بعد راه می رفت می گفت "آلا اینا دارن فیلم سم می گیرن. منم میخوام با دوستام فیلم سم بسازم"

دوبار افتادم تو آب. افتادن تو آب نه که فقط دست و پام خیس شه، نه. با ریحانه داشتیم تو آب مسابقه می دادیم، که من پام گیر کرد و تماما افتادم تو آب.

یه بار دیگه م رفتم از پشت به بابام آب پاشیدم. بعدش که داشتم می رفتم تو آب، محکم از پشت هلم داد تو آب. و من دوباره خیس شدم

کلا دریا برای من اینطوره که یا می شینم یه جا و از زیبایی بی نهایتش لذت می برم، یا میرم توش و لذت می برم. این توش رفتن میتونه همراه کرم ریزی باشه، میتونه عادی باشه. این سری همراه کرم ریزی بود

یه بار تصمیم گرفتم اصلا خیس نشم. بابام گفت بیا یه مسابقه بدیم. موجا که میرن عقب، ما تا لب شون میریم و هر موقع داشتن میومدن جلو، ما باید بیایم عقب. هر کی خیس شه باخته. و ما رفتیم جلو. و وقتی که داشتیم عقب عقب میومدیم، پای من گیر کرد، از پشت خوردم زمین، و یه موج بزرگ تماما از روم رد شد. اصن این یکی از بدشانس ترین خاطرات منه

خدایا...من میخوام کنار دریا زندگی کنم

امروز قراره دوستای دبستان مو ببینم. راضیه رو تقریبا 5-6 ساله ندیدم. نرگس و ریحانه م سه چهارسال. البته این س چهارسال به خاطر چیه؟ سه سال پیش، همون اولین سال کرونا، یه کپسول توی یکی از درمانگاهای تهران منفجر شد. و پدر ریحانه یکی از دکترای اون درمانگاه بودن...

واقعا حتی تصور نبود پدر یه خانواده برام ترسناکه. غیرقابل تصوره. برا شادی روح شون لطفا یه فاتحه بفرستین.

خب...من چند روز پیش رفتم تو تیک تاک تا از اسنودراپ قشنگم ادیت پیدا کنم. و نمیشه ادیتامو اینجا نذارم TT

من با ادیت چپیه می میرم...

خب حالا یه سم هم ببینیم.

راستی، قبل این پست یه پست کوتاهم گذاشتم. اگه ندیدین برین ببینین

خب خداهافوز