شب که میشه دلت تنگ میشه

نمیدونی برای چی، برای کی حتی

ولی دلت تنگ میشه برای کسی که شاید هم چنان جاش توی قلبت خالیه

نهایتش هم ختم میشه به یه حس تنهایی مطلق

 

+ از همون نوع دل پیچه گرفتن و تکون دادن عصبی پاها

++ بعضی وقتا انقدر خودت میدونی درونت سیاه و کثیفه که جرئت نمیکنی سرت رو بالا بگیری. دارم غرق میشم

I'm drowning again ...

+++ یه پستی پیش نویس خیلی وقت پیش نوشتم. اسمش هست "خانه مرگ خاموش" بعضی وقتا وصف عجیبی میشه از حال و احوالم. پستش قدیمی نمیشه. شاید یه روز منتشرش کردم

++++ دلم برای مانیا تنگ شده و عمیقا امیدوارم حالش خوب باشه

+++++ پیوندی به گذشته

 

این اراجیف ب هیچ دردی نمیخورن. به جاش برین پستی که برای زحمت کشیدن شده رو بخونین. منظورم پست قبلی مه (کلیک)