در را باز کن...

عقل خودش را به در قفل شده می کوبید و فریاد می زد : "در را باز کن!"

فقط لحظه ای از قلب غافل شده بود. و وقتی به خود آمده بود، در را بسته دیده، و صدای گریه های قلب را از پشت در می شنید.

قفل های در نمی شکستند. انگار قلب با هر قفلی که پیدا کرده بود، در را بسته بود.

عقل همه چیز را می دانست. خیلی بیشتر از قلب. مدت ها بود با هم کنار آمده بودند و مسالمت آمیز با هم زندگی می کردند.

و حالا...قلب دوباره به سرش زده و خود را پشت در زندانی کرده بود. گوشه ی اتاق نشسته، زانوانش را در آغوش گرفته و مثل گذشته می گریست.

عقل، خسته، زمین افتاد و به در تکیه داد. با ناتوانی و ناله، مشتش را به در کوبید و همانطور که التماس می کرد که قلب خود را بیشتر از این نابود نکند، گفت : "خواهش می کنم در را باز کن."

و تنها جوابی که به گوشش رسید، جمله ای پر از حسرت میان گریه های قلب بود :

"من حسرت و دلتنگیِ او را با خود به گور می برم..."

#Soul_Caressor

Cause it's been years since I've thought of you

چون سال ها میگذره از زمانی که من به تو فکر می کردم
But I'm lonely now

ولی من الان تنهام
I get lonelier with every thought of you

من هر بار با فکرهای تو تنهاتر میشم
Listen here

گوش بده
If we think it through

اگه ما بهش فکرکنیم
Maybe we've still got something to come back to

شاید هنوزم چیزی برای برگشت وجود داشته باشه

  • Comets* [ ۲۷ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۳ آذر ۰۰

    I don't know YOU

    با این تفاوت که من آلزایمر ندارم، و نمی شناسمت...

  • Comets* [ ۱۶ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۳ آذر ۰۰

    -Yehoei Right Now-35 : محکوم به ابد و یک روز × ۳

    اشتباهه، اشتباه محضه که همه ی وجود تو به یه آدم بند کنی و هر ثانیه منتظرش باشی.

    منتظر توجهش، منتظر لبخندش، منتظر چشم هاش، منتظر آغوش هاش، منتظر، منتظر، منتظر...

    و اشتباه تر از همه ی این ها هم، اینه که اشتباهت رو دوست داشته باشی...

    اشتباه، اشتباه، اشتباه.

    شاید بعد رفتن اون آدم، این فقط ریه هاتن که اکسیژن رو فرو میدن و نهایت تلاش شونو برای تپیدن یه قلبی که روحی درش وجود نداره میکنن. یه تلاش بیهوده برا زنده نگه داشتنِ یه آدم بی روح، یه آدم بی انگیزه، یه آدمی که تموم شده. آدمی که آخرین قطره های روحش خیلی وقته که از چشم هاش چکیدن.

    به قولِ خوابِ سرندیپ...

    توی این تک لحظه ی سیاه،

    تو رو حتی غم دوست نداشت

    شایدم بعضی از ما بخوایم انقدر اشتباه کنیم که بالاخره به "اشتباهِ درست" مون برسیم. بماند...

    نجات، نجات، نجات. بیشترین چیزی که این آدم تو این دوران در جستجوشه، نجاته. نجات از یه مرداب شیرین و زجرآور که هر لحظه دست و پای افکارش اونو بیشتر به پایین میکشونه.

    افکاری که مثل مواد مخدر جسم و روحت رو از دنیا جدا میکنه و به قهقرای بدبختی و فلاکت میکشونه. طوری که حتی خودت هم نمیفهمی.

    تا اونجایی که از افکارت، اُوِردوز میکنی.

    همیشه میگن آدما ممکنه تو این دوران، انتخابایی حتی به مراتب بدتر از انتخابای قبلی شون داشته باشن. آدمای اشتباه تر، تصمیمای اشتباه تر...روح، منتظر هر تلنگر کوچیکیه که به جسمش برگرده، که دوباره نفس بکشه. و دست به هر کار درست یا غلطی برای هدفش میزنه.

    فکر میکنه، فکر میکنه، فکر میکنه.

    فکر میکنه با کشتن خودش، روحش برای همیشه می میره و از این دردها رها میشه.

    فکر میکنه با خالی کردن خودش جلوی هر آدم درست یا غلطی، تسکین پیدا میکنه و میتونه برگرده. حتی به قیمت تحقیر کردن خودش.

    فکر میکنه با گریه نکردن و تلنبار کردن دردهاش، همه چی تموم میشه و یه روز همه اینا عادی میشه.

    انقدر فکر میکنه، انقدر تصمیمات مختلف و غریب می گیره که گره ی این کلاف سردرگمی، هر بار کورتر از قبل میشه.

    شاید واقعا به قول پرسون، باید برید از همه چی. برید و رفت. با همون قطار قدیمی که صبح زود به مقصد ناکجاآباد حرکت میکنه.

    میشه سوار اون قطار شد و همه آدمایی که کنارت بودن و هستن رو دوست داشت، کنار گذاشت، و رفت...؟

    بی انصافیه، خیلی بی انصافیه. آرامشی که به دست میاری، یه بی انصافی بزرگ در حق همه کساییه که دوستت دارن. وجدان عوضی خودت هم هیچوقت آروم نمی گیره، مطمئن باش. مگر اینکه جنازه ی وجدان تو کنار جنازه ی انسان هایی که دوستت داشتن، ترک کنی و بری...

    ما که قاتل نیستیم، هستیم؟

    ما یه مشت زندانی ایم. که محکومن به این حبس ابد و یک روزیِ دنیا. میلیاردها انسان دردمند که محکومن به ادامه دادن، محکومن به کم نیاوردن. حداقلش به خاطر آدمایی که دوست شون دارن. و در بالاترین مرتبه، امانت بزرگی که پروردگارمون بهمون داده. "جان" مون...

    شایدم...شایدم بشه انقدر جنگید که حداقل برای یه روز، تو این زندان "زندگی" کرد، هوم؟

    که روزی که آخرین نفس مونو می کشیم، بتونیم با خیال آسوده بگیم "ما به زندگی رسیدیم..."

    #Soul_Caressor

    +دیشب که این مومنت مرگ اومد (اشاره به ویدیو) دقیقا همچین ادیتیو با خودم تصور کردم، که با خوندن شون با هم، تو ویدیو، خاطرات شون دوره شه، "گاد...میشه یکی ادیت این شکلی ازش بذاره؟"

    و امروز، فن پیج مورد علاقه م ادیت شو گذاشت ="""")))))

    از قشنگ ترین ادیتاییه که دارم؟‌ %100 !!!

     

    ++جایزه پراکنده ترین متن سال هم، به این متن تعلق می گیره. و خب، دلیل شم واضحه. از ذهن بهم ریخته م تراوش شده...

  • Comets* [ ۲۰ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۳۰ آبان ۰۰

    ~احساس...

    همدیگر را یکهو ول نکنید.

    آدم است.

    قلب دارد. روح دارد. می شکند.

    مریض می شود. از خودش و همه ی دنیای اطرافش خسته می شود.

    همدیگر را یکهو ول نکنید.

    آدم است.

    کارهای عجیب و غریب می کند. تصمیم های دیوانه وار می گیرد.

    آدم است.

    ممکن است دیگر هیچوقت خوب نشود...

    -محسن داوودی-

    +درد از گریه های شهاب حسینی می ریزه...

  • Comets* [ ۱۹ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۲۹ آبان ۰۰

    چالش نسبت تو زندگی بعدی : ANSWERS

    خب بریم سراغ جوابا...

    یاهاهاهااااا سلامممممم آلایی*-* هیچکس:ودف‌‌‌...اومدی ی چالش این کارا چیه. خب دوست دارم من توی زندگی بعدیم یه دختر باشم که توی کافه کار میکنه...یه کافه ی کهنهD': و تو هر شب بیای اونجا؛توی دفترت چیزی بنویسی و لیوان قهوه بخوای و من یواشکی برات خامه اضافی بریزمD: و دوست بشیم...هوم؟D": امضا:هاشیرای عشق(ودف)میتسوریمXD(نه جدا ودف)

    یوهوهوهوهو سلام میتسوریییی *------*

    *زدن در دهن هیچکس :/*

    خدای من...حتی تصورتم آرامش داره. دلم میخواد زودتر برم زندگی بعدی م تا تو کافه تو بشینم و بنویسم و بنویسم، و میتسوری با یه روپوش کتانی کرمی جلوم بشینه و بوی پودر قندش هی حواس مو پرت کنه. با حرفای شیرین شم بهم برا نوشته هام ایده بده.

    من قهوه دوس ندارم، برام یه چیز هم شیرین هم تلخ بیار. قهوه همیشه حال مو تا 3-4 روز بهم می ریزه. ووی...

    و حواست باشه چاق نشما! تو رو خدا T~T

    ودف و ... -_- می زنمتا!

    کوینم..دوس داشتم پسر میبودم=-= و میخواستم بست ام باشی..مث الان:

    سلام کوین :) واو! دوستی پسر و دختر...یکم یه جوریه موافق نیستی؟

    تجربه ای توش ندارم، واسه همین نظری ندارم.

    مثلا دوتا دوست خونوادگی که به اون واسطه با هم دوستن چطوره؟ یکم معقول تره ب نظرم...

    یا واسه...کلاس گیتار؟ واو! این محشره *-*

    همینی که هستم😉🙂 Sherek's donkey

    هعی...وقتی تو اون دنیاعم لیاقت همسری منو نداری چیکارت کنم؟ اون دنیاعم در حسرت من بپوس...

    ولی موافقم، خیلی عالیه *-* فقط تو یه شهر باشیم TT

    مهدیسم: دوست داشتم...اجی بزرگ تر از خودم باشی:") هرچند الانم بزرگی ها ولی هق اجیم نیستی:

    ای جانم...ولی من که گفتم خواهر خوبی نیستم TT فقط اگه رو اعصاب نباشی و خیلی رو مخم رژه نری دوستت خواهم داشت :") میدونی تجربه های خیلی رو مخی از خواهران گرامم دارم :/ شوخی میکنم...

    با کمال میل عزیزم :)))

    راستی مهدیس، اینو خوندی یه کامنت بده، پروفایل تو یادم نمیاد :(

    سمرم. دوست باشیم، ولی مجازی نه:"

    سلام سمر :)

    اره موافقم. دوستی مون جالب می شد. فک کنم دوتا قطب مخالفیم نه؟ من پرحرف، تو کم حرف و اهل سکوت...

    البته خیلی باید با من صمیمی شی که زبون درازمو ببینی XD

    سلامممم.^-^ میخواستم نگم کی‌ام اما چون گفتی میگم.XD بالاخره خواهر بزرگتری گفتن باید بگم. به نام آفریننده ی گل های نرگس کالیستا هستم دوست داشتم خواهر بزرگترت باشم.^-^

    سلاممم کالیستا *---*

    واو، خواهر بزرگتر :""")))؟؟؟؟ فک کنم خواهر بزرگتری می شدی که هر گندکاری ای کنم بهت میگم :") و توعم با وجود اینکه ازم ناراحت میشی، ولی همیشه کمکم میکنی و پشت مو خالی نمیکنی. ای کاش واقعا خواهر بزرگم بودی :")

    میدونی...خیلی حس بدیه خودت خواهر بزرگه باشی و در حسرت یه خواهر یا برادر بزرگتر...همه آرزوی اونیو دارن که ندارن!

    جدا امیدوارم همچین نقشی برا خواهرای خودم داشته باشم...

    زن داداشم باشیxDDDD

    چطوری بیبی کبری؟ یکم دست از پا خطا کنی هم به مامانت هم به داداشت همه چیو میگما! فک نکن نمیدونم. سیگارات همه سر جاشون محفوظن...😏

    دوست داشتم اونیم باشیTTاین اونیای گوگولی که خیلی مراقب ادمن

    ای خیداااااا...تو بارانی نه؟

    اصلا دوست ندارم ناامیدت کنم خب TT؟ چشم...قول میدم اون دنیا تلاش مو براش بکنم :")

    دوست دارم دوتا خاهر خ نزدیک...یا دوتا دوست خ نزدیک ک شبیه خاهرن...همسنم باشیم...سر رند کردن یا نکردنای سنم بحث کنیم")...مگ ن آلاییم؟...") مانیام

    سلامم مانی م *-*

    فک کنم خواهرو ترجیح بدم...مثلا دوتا خواهر دوقلو یا نهایتا با یکی دو سال اختلاف سنی :)

    اوه اوه! اگه دوقلو باشیم سر رند کردن سن همو جر میدیم😂😂😂

    ولی واقعا خواهر تو بودن نعمته برام...ای کاش تو واقعیت نصیبم بشه :") منتظرتم همو ببینیم و ولت نکنم *-*

    دوست دارم در زندگی بعدی گوشواره هات باشم :")

    و منی که هر روز به این ناشناس فکر میکنم...

    فک کنم شاعرانه ترین نسبت مال توعه.

    اولا که سلام بهت :)

    دوما که...میدونستی من دوتا حلقه طلا همیشه ی خدا تو گوش مه؟ تو خوشیام، تو ناراحتیام، تو تنهاترین و شلوغ ترین جاها...

    همین ماه پیش بعد 10 سال فک کنم عوض شون کردم و دوتا حلقه ی جدید انداختم. چرا؟ چون یه لنگه ش گم شده بود :"")))

    اون دوتا حلقه رو چشمام جا داشتن. پدربزرگم برام خریده بودشون. و الان یه لنگه ش تو جعبه ی خاطراته، و یه لنگه ی دیگه ش توی خاطرات :")

    نمیخوام به این حلقه هام بی انصافی کنم. چه بسا اینا تا آخر عمرم تو گوشم باشن...

    به هر حال، دوست دارم گوشواره ی من :)💛✨

    (واقعا اگه نیای بگی کی ایا...)

    دوتا مادام خوشگل خوشتیپ و کمر باریک تو فرانسه بودیم (دقت داشته باشید،تاکید میکنم کمر باریک!) با هم کلی رو لباسای پف پفی و روبان های موهامون حساس بودیم مثل این دخترای خیلی نازک و نازنازی تو خیابونای پاریس قدم میزدیم و پسرای مردم دید میزدیم و هی راجب اون بدبختا نظر میدادیم البته به جای هبیتیتی که هنوز ساخته نشده بود خیره میشدیم و صدالبته یه چیز مهم تر همو همشهری صدا میزدیم:)

    سلام همشهری خوشگل من *-*

    وای خدا...این محشر بود...محشر بود...

    من خیلی پف پفی و جینگول پینگول دوست ندارم، مثلا میشه این شکلی باشیم :")؟

    خدایا...من عاشق این سبک پیرهنای عروسکیم. هر چی مانتوعم این اخیرا دارم میخرم عروسکیه *-*

    یا مثلا اینننننننننننن!!!!!!!! وای خداااا کراواتشششش T~~~~~~T من اینو میخوامممممم

    وای پسرای مردم؟! بی خیال همشهری :/ اصن دوست ندارم این یکیو. نظرت چیه بریم کنار رود سن، تو بوم تو بذاری جلوت و نقاشی بکشی، منم قلم و کاغذمو رو پام بذارم و بنویسم، هوم :)؟

    هبیتیت تو 1950 ساخته شده ها! فک کنم برسیم بهش :) نظرت چیه تو هبیتیت یه واحد داشته باشیم :)؟ توعم بعد چن وقت منو تنها بذاری و بری واحد ژنرالت زندگی کنی هوم :)؟

    دو تا عضو مافیا باشیم *-* نترس من میکشم تو فقط یه چاله یک در دو با عمق سه متر تو باغچه حفر کن برای قربانی اول *-*\ ولی خب اگر دوست واقعی واقعی باشیمم خیلی خوبه /T-T\ #مجرم همیشه به صحنه جرم بر میگرده. (کلی نشونی دادم اگر نفهمیدی کیم میکشمت تو همون چاله خاکت میکنم!!)

    به به...میس مون شوالیه ی من :)))

    ینی وایب این پیام با پیام قبلیو مقایسه کن فقط😂😂😂

    ببین، به من جنازه ها رو نشون ندیا! غش میکنم میوفتم رو دستت، اونوفت تو نمیدونی با دوتا جنازه چیکار کنی😂 من فقط خاک میکنم، بعدم میرم تا تو کارت تموم شه. بقیه کارا با تو.

    من فک کنم اگه ما تو یه مدرسه بودیم می خواستم تو انقد بچه مثبت بودی لِهِت کنم😂 واقعا خدا رو شکر که تو یه مدرسه نیستیم 0_0

    دوست خارج مدرسه، مثلا واسه کلاس نویسندگی، یا اصن دوست فامیلی! این یکی عالیه *--------*

    فهمیدمممم کی اییییییییی🤩🤩🤩💃🏻💃🏻💃🏻 باید بهم جایزه بدییی!!!!!!!

    دوست داشتم پسر باشم._. هعی توعم دوستم باشی"-"\ به همین زیبایی"-"

    فک کنم اگه من پسر می بودم این گزینه خوبی بود. یا شاید توعم دوست خونوادگی :))) در غیر این صورت دور منو خط بکشید! من اصن تو این موردا تجربه ندارم TT

    دارکلایت هستم پسر باشم دوست باشیم

    سلام دارکلایت :)

    عام...تو رو دوستِ پسرِی که تو یه کتابخونه دیدمش :)

    تو همیشه جمیله‌ ی ژولیت نمای من می‌مونی"-" حتی اگه تو زندگی بعدیمون همو گم کنیم، میتونی با دنبال کردن پرتوهای نورم پیدام کنی"^"

    عاه ای صغری رومئو نما :""")))

    من و تو که تو این دنیا برا هم خودکشی می کنیم، شاید اون دنیا بهم رسیدیم :"""))))

    پرتوهای نور فندک و سیگارت منظورته؟ فک کنم باید بیام از زیر پل جمعت کنم. پلیسم بیارم با خودم، بگم این ساقیه تو رو گول زده، تو رو جمع کنم ببرم.

    هر 12 ماه سالم باید بیام سند بذارم از زندان آزاد شی. الله اکبر...

    به نام خدا آنیتا هستم 18ساله و یک عدد کنکوری بدبختXD یکی از دوستای صمیمیم میشدی تو واقعیت:″)

    سلام آنیتا *-* منم آلا هستم، هم دردت :"""))))

    واو...اره، دوست مدرسه یا کلاس زبان، خیلی خوبه *-*

    بسمه تعالی بلا اممممم .... نظرت با یه همکار توی یه کافه نویسندگی چیه یا مثلاااا دوتا دوست که ۲۴ ساعت دارن خوش میگذروننن

    سلامم بلا *----*

    واااووو!!! اره این خیلی باحاله! مثلا من هی بنویسم، تو هی یواشکی ادیت بزنی، هی عم به من نشون بدی، هی من جیغ بزنم غش کنم، ته شم مسئول اونجا پرت مون کنه بیرون از سر و صدا :") خیلیم پرفکت🥲💔✨

    بست فرندت...

    اولا که سلام :)

    دوما که علیک

    سوما که حال و احوال؟

    بست فرند...میشه بدونم کی ای :)؟ ولی خب...من بست فرند خیلی دوست دارم. امیدوارم بست فرندای خوبی باشیم :)

    نگاری هستم. از اونا که با هم زنگ تفریح دست همو میگیرن راه میرن :) یا شاید دلم میخواست صاحب یه کتابخونه میبودیو منم هر روز میومدم باهات قهوه میخوردمو کتاب میخوندمو گپ میزدیم :) هر روز توی انتظار اتمام تایم کاری و دویدن به سمت کتابخونه و کتابای جدید...

    سلام نگار *-*

    واو! من...صاحب کتابخونه...گاد...

    اره اره، همین دومی بهتره *-* هر روز بیا، منم هر روز از کتابای جدیدی که برات کنار گذاشتم بهت بدم *---* تا شبم بمون، بعد بسته شدن کتابخونه با هم همه چیو مرتب کنیم، بعدم من برسونمت خونه :)

    اصن شاید توعم بعد مدرسه ت اومدی باهم کار کردیم نه :)))؟؟؟

    اگه زندگی بعدی وجود داشت؟ و اگر نسبتم با آلا انتخاب کردنی بود؟ اوکی.خواهر بزرگ‌ ترم:)

    فک کنم تنها کسی که خودم بخوام خواهر بزرگترش باشم، تو باشی :))) چون میدونم اونجوری هستی که از حرف زدن باهات با اینکه ازم کوچیکتری، حس خوب می گیرم.

    میدونی که...من عاشق بچه های 12 تا 16 سالیم که بیشتر از سن شون میفهمن :)

    تو همین الان شم لابلیستر منی، لابلیستر خود خودم.

    یه روزی حضوری همو می بینیم و من نمیذارم برگردی :)))💖

    اهم اهم..بنده چومی میباشم و دوست داشتم مامانم میبودی:" حس میکنم مامان خوبی میشی در آینده😂🌱

    سلااممم چومی *-*

    وای گاش، مامانت😂؟ و منی که بازم استرس دارم نکنه بچه مو انقد باهاش بدرفتاری کنم به خاک بدم😂؟؟؟

    ولی خب...بچه ناخودآگاه مهرش به دل مادر میوفته :")

    سو...چشم :) بچه ی خوبی باش😈!!!

    (میشه توعم کامنت بدی بهم؟ پروفایل تو رم یادم رفته :((()

    اممم دوس داشتم پسر باشم و تو خواهرم باشی یا شایدم پسر باشم و توعمم باشی

    ینی جهههرررر😂😂😂 عمهههههه😂😂😂؟؟؟؟؟؟؟؟

    نمیدونم والا...جفتش خوبه، پسرا با عمه ها اصن نسبتی دارن :/؟؟

    هر چی صلاح باشه، چشم...😂❤️

    ام... همسایه‌م باشی. *-*

    جان...من همسایه به هر شکلی دوست دارم، چشم *---*

    الان که از هم متنفریم :/ هر روزم به هم میگیم :/ همین رابطه ای که الان داریمو دوست

    منم راضیم، فقط نظرت به خواهرایی که از هم متنفرن چیه :)؟

    البته نه...تو اگه خواهرم باشی موهاتو میکنم رسما😂

    اره همین خوبه :)))

    :"

    چشم و دوتا نقطه پایینش؟ خیلیم عالی...

    "-" ایحی پرسون هستم تادااا :/ خب بگذریم دکست دارم مثل الان دختر باشم و خب دوست باشیم تازه اگه همکلاسی باشیم که تهشه بای "-"

    سلاممم پرسونن *---*

    وای اره، دوستی هم کلاسی با تو خیلی خوبه *-* مثلا...کلاس زبان یا مدرسه؟ فرقی نداره به نظرم، جفتش پرفکت *-*

    ~*~

    مرسی از همه تون که شرکت کردین :)

    و مرسی از مانیا برا چالش باحالش، خیلی بهم مزه داد *-*

     

    +میشه سرکار خانم "دوستدار تو" که دیروز ناشناس اومدی، بیای و بگی کی هستی؟ به خدا کاری ت ندارم...

  • Comets* [ ۷۷ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • جمعه ۲۸ آبان ۰۰

    -9- Not) Chert & Pert)

    به عنم که ذره ای به من اهمیت نمیدی، خب؟ بهههه عنممممم

    به عنم که عشق مو به پای تو دور ریختم، به عنم که دوستم نداشتی و نداری. به عنم که تمام اون مدت با همه مثه من رفتار می کردی. به عنم که تو! دل مو شکستی، زیر پات له کردی، آتیش زدی. به عنم که مثه یه عروسک باهام رفتار کردی و نهایتا ازم خسته شدی. به عنم که بهم حس جعبه ابزار یا وسیله یا هر عن دیگه ای رو داری.

    یونو... هیچکدوم شون ذره ای برام اهمیت نداره. همه ش به عنم

    دیگه نه برات گریه میکنم، نه حسرت میخورم. به عن می.تمام و کمال

    به هر کس باید به اندازه لیاقتش بدن. فک کنم لیاقت تو دردناک ترین بخش وجود من که اشک، و نهایتا تنفره، بوده و هست.

    دیدی؟ دیدی بالاخره برا اشکایی م که همونم به عنت بود، خودم جواب پیدا کردم؟ نه دیدی؟

    خودم باورم نمیشه. چون توهم می زدم که نمیتونم بدون تو زندگی کنم. بات نَو...

    یونو تو منو از دست دادی، منم تو رو از دست دادم. ولی یه فرقی این وسط بین مون هست

    اینکه تو از من راحت نشدی، ولی من حقیقتا ازت راحت شدم :)

    به عنم ها رو گفتم. ولی یه چیزی این وسط میمونه که به همه جام می گیرمش و رو چشمام جا داره.

    اینکه ازت متنفرم :)))))))))


     

     

    +این پست که کامنتش بسته ست، ساعت شم به پست قبل نزدیک بود، احتمال میدم خیلیاتون ندیده باشینش.

    پس ببینینش، خودم خیلی دوسش دارم :)

  • Comets* [ ۱ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • پنجشنبه ۲۷ آبان ۰۰

    -Yehoei Right Now -34 : چُپُقِ طلایی

    مشرق چُپُقِ طلایی خود را

    برداشت به لب گذاشت، روشن کرد

    زرین دودی گرفت عالم

    ...آفاق ردای روز بر تن کرد

     

    +فک کنم قشنگ ترین تعریفیه که از صبح می شنوم...

    ++عکس بدون هیچ فیلتر و ادیتیه. آسمون حقیقتا همین شکلیه. بومی که ماهر ترین نقاش جهان، طبیعی ترین و زیباترین رنگ ها رو روش پاشیده... ٭_٭

    #فضیلت_دوست_داشتنی

  • Comets* [ ۲۸ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۲۶ آبان ۰۰

    -Strange Feeling-1

    +از حسای عجیب و تعریف نشدنی ای که بعضی اوقات بهم دست میده، زمانیه که یهو یه آهنگ، یه ویدیو یا یه عکس کاملا! مود با حال یا شرایطم پیدا میکنم

    جوری که وقتی اینا رو دیدم، گفتم : "چقدر عجیب..."

    فک میکنم برا شماعم همینطور باشه

    (پیش نویس این عکسا تاریخ ۱۰ آبان ماه خورده)

     

    ++ بعضی آدما هستن، حرف زیاد میزنن. "من اینجوریم، من اونجوریم، من میتونم اینکارو بکنم، من دوست دارم، من عاشقتم، من فلان، من بیسار..."

    و بحث عمل که میشه، میشن یه آدم بزدل و ترسو که از همه چی و هر حرفی که زدن، فرار میکنن. انگار حرفاشونو تو خواب و عدم هوشیاری زده بودن.

    من به این آدما میگم آدمای "پر ادّعا" !

    دسته ای از آدمایی که من ازشون متنفر و بیزارم.

    پر ادّعا نباشید.

    #Soul_Caressor

  • Comets* [ ۲۳ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • سه شنبه ۲۵ آبان ۰۰

    چالش نسبت تو زندگی بعدی

    خدایی از این ترند خفناس! منی که هیچکدوم از این ناشناسا رو شرکت نمی کردم، و انقد این جاذاب بود که خب...بنده هم شرکتیدم :) درود خدایان عامون بر تو ای مانیا...

    بفرمایید : اگه زندگی بعدی ای وجود داشت، دوست دارین چه نسبتی باهام داشته باشین؟

    و اینکه...جنسیتیم که می خواستین داشته باشینو بگین. مثلا :

    آلا هستم، دوس داشتم دختر باشم و تو خاله م باشی

    اول می خواستم بگم اوناییو که نگن کین رو جواب نمیدم، ولی فک کردم شاید واقعا یکی راحت نباشه. ولی خب...خیلی بیشتر خوشحال میشم اگه بگین کی این :)

    و اینم بگم، من اصلاااا خواهر خوبی نیستم XD مگر در شرایط خاص...

    خلاصه که دوس نداشته باشین خواهرم باشین XD اعصاب ندارم اصلا!

    واقعنم نیاین ناراحت میشم! همهههه بیاین!!!

    به شدت مشتاق و منتظر جوابام :)

    So...CLICK

     

    +یه چیزی بگم؟

    یه گروهی هست، نسل چهاره، کمتر از یک ساله دبیو کرده. انقدر اعضاش عملی و مصنوعین که واقعا میشه دم در بیمارستان زیبایی کره به عنوان مدل بیوتی سرجری گذاشت شون :/ یه سری بچه ۱۶ تا فک کنم ۱۹ ساله.

    زحمتاشون قابل احترامن اوکی؟ ولی از این لجم خیلیییی در میاد که از لحظه دبیو، ب خاطر پول کمپانی ش، تند تند جایزه برد و صدر چارتا و اینا شد :/ با چی؟ با یه ام وی کارتونی :/ همه شم جلوه ویژه بود :///

    کلنم کانسپت شون جوریه که دارن ادای بلک پینکو در میارن و میخوان مثه اونا گرل کراش باشن. با اینکه خودم بلینک نیستم، ولی هیچی بلک پینک نمیشه. عمرا بتونن ب اونا برسن. شما جای تقلید برین یکم خلاقیت ب خرج بدین.

    و حالا الان دیگه شاهکار شده واقعا!!! تو لیست جوایز مراسمای آخر سال، عکس شون کنار بی تی اسه 0________0 بابا وات ده هللللل!!!!!! اینا هفت سال! زحمت کشیدن که تو یک ساله با عمل زیبایی و پول کمپانی ت باهاشون مقایسه شی؟ تو هنوز ب کف پای بی تی اسم نرسیدی =///// گاد...

    ++ سه چهار روزه از خواب که بیدار میشم، گوش راستم می گیره. یه چن دیقه بعد بیدار شدنم درست میشه البته. تو طول روزم اینجوری میشه ولی ن در حد وقتی که می خوابم.

    الانم از خواب بیدار شدم، رسما گوش راستم هیچی نمیشنوه.

    دعا کنین چیز خاصی نباشه...

    +++ چالش یادتون نرههههههههه!!!!

    +++ همنقد فقط واقعا؟ انقد دوسم ندارین :(؟

  • Comets* [ ۵۲ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • سه شنبه ۲۵ آبان ۰۰

    ...𝑴𝒐𝒐𝒏 𝑬𝒎𝒃𝒓𝒂𝒄𝒊𝒏𝒈 𝑻𝒉𝒆 𝑺𝒖𝒏~

    -هم زمان با آهنگ، متن رو بخونین-

    ماه سرد ب نظر می آمد. و خورشید گرمای بی نهایتش را به همه می رساند.

    ماه دلیل روشنایی شب های یک سیاره، و خورشید دلیل زندگی هشت سیاره و پانصد و بیست و پنج قمر بود.

    ماه فقط یک همنشین در تمام هستی داشت. که همراهش به دور خورشید می چرخید، و خورشید صدها دل شیفته داشت که دورش می گشتند.

    ماه جثه ای کوچک داشت، و خورشید بزرگترین و درخشان ترین ستاره ی منظومه اش بود.

    پانصد و بیست و چهار قمر دیگر مانند ماه به دور خورشید می گشتند، و خورشید تک ستاره ی تمام منظومه بود.

    ماه روشنی اش را از خورشید داشت، و خورشید به خودی خود دلیل روشنی تمام کهکشان بود.

    ولی میان تمام این تفاوت ها، شباهتی گم شده بود...

    هر دوی آن ها در شلوغی کهکشان، تنها ستاره ها را می شماردند.

    هر دویشان، تنها بودند... و شب ها، همدم دنباله دارها را می شدند.

    چه می شد اگر همین شباهت کوچک، این دو جسم آتشین و سرد را به یکدیگر مشتاق می کرد...؟

    خورشید از بین تمام آن پانصد و بیست و پنج قمر، ماه را از پشت مدارهای حلقه وار، پیدا کرد. نورش را نصیبش کرد و زیبایی ماه را به رخ منظومه شمسی کشاند.

    ماه نفس کشیدن، ارزشمندی و درخشان بودن را از خورشید آموخت. و تنها موجودی شد که انفجارهای آتشینِ درون خورشید را دریافت. تنها دل شیفته ای که علاقه اش، کورکورانه نبود.

    مدار زندگی ماه و خورشید از هم فاصله زیادی داشت، آن ها دورادور علاقه شان را به یکدیگر، بدون ناامیدی و خستگی ابراز می کردند.

    همه چیز در منظومه به نظم می گذشت...سیارات و قمرها به دور خورشید می چرخیدند، زمین به نور ماه و خورشید زندگی می کرد...

    تنها چیزی که دیگر مانند گذشته نبود، تنها نبودنِ خورشید و ماه بود. حس عجیب و خارق العاده ای که قلب های سرد و سوزان شان را گرم می کرد.

    این عشق دورادور، محتاج لمس بود. خورشید حسرت لمس دستان نقره ای ماهش را می کشید. ماه نیز آتش های سوزان خورشید را برای خودش می خواست، سرد و آرام کردن خورشید را وظیفه خودش می دانست.

    روزی از ستارگان، ماه با جرئت ناشناخته ای، خود را به خورشید نزدیک کرد. آن قدر نزدیک که سوزش آتش هایش را در وجودش حس می کرد. ولی از عناصر تعریف نشده ی عشق، "حواس پنجگانه" بود...

    ماه نقره ای، خورشید سوزان را در آغوش گرفت. این دو تضاد عاشق، این بار تصمیم به یکی شدن گرفته بودند. خورشید از لمس تن کوچک و سرد ماه، غرق آرامش شده بود. نه تنها حس خوب دریافت می کرد، که سعی در گرم کردن قلب ماه کوچکش نیز داشت.

    و در این بین...ماه بود که از آتش سوزان خورشید، می سوخت و از بین می رفت. بدون اینکه خودش متوجه باشد. ماه غرق در لذت و عشقش بود. سوزشش را احساس نمی کرد. قلبش بی اندازه گرم شده بود و در مرز سوختن بود. سفیدی جسمش رو به سیاهی خاکستر بود. و تمام این ها، ذره ای برایش اهمیت نداشت.

    انگار که کل هستی، با یکی بودن این‌ دو عاشق مخالفت می کرد. آن قدر نظم همه چیز بهم ریخته بود که نور ماه و خورشید نیز به زمین نمی رسید. زمین در تاریکی و کسوف فرو رفته و رو به نابودی می رفت.

    ماه همچنان می سوخت و عشق می ورزید، می سوخت و عشق می گرفت، می سوخت و یکی می شد. و تنها جنبه های عاشقانه اش را درمی یافت.

    خورشید اما متوجه تحلیل رفتن ماه در آغوشش می شد. سفیدی پرستیدنی معشوقه اش، خاکستر شده بود. و جسم کوچک و لطیفش، بیش از اندازه داغ شده بود. خورشید و عشق سوزانش، برای ماه بیش از حد تحملش بود.

    خورشید آرام جسم بی جان ماه را به مدارش برگرداند. دوباره نورش را از دور نصیبش کرد تا به حالت طبیعی اش برگردد.

    نور ماه و خورشید به زمین رسید و همه چیز به نظم برگشت.

     و در این میان، تنها ماه و خورشید بودند که دوباره در حسرت عشق شان، ستارگان را می شماردند.

    شاید تنها راه رسیدن شان، پایان عمر کهکشان و رها شدن شان از مدارها بود. حتی با وجود اینکه با نابودی کهکشان، ماه و خورشید نیز نابود می شدند...

    کسی چه می دانست، شاید پس از پایان عمر هستی، خورشید آن قدر تحلیل رفته بود که گرمایش به حد تحمل ماه می رسید، جثه ی ظریف ماه را در آغوش می گرفت و به میان ستارگان فرار می کرد. شاید آن دو عاشق و عشق کهکشانیِ متضادشان، در خلا گم می شدند، و عشق شان به ابدیت می پیوست...🌙✨🌕

    #Soul_Caressor

    + اولین پیش نویسش تاریخ ۲۸ مهرماه خورده. ایده ش از اون موقه تو مغزم بود، ولی بالاخره امروز تمومش کردم :) ۳ ساعت فک کنم زمان برد...امیدوارم خوب شده باشه ٭_٭

    ++ ماه و خورشید و عشق عجیب شون، نماد خیلی چیزا میتونه باشه :)

    +++ پستم خیلی منو یاد نیکیتا میندازه. یاد کاپیتان و آبی ش...دارم ب مرز تشنج میرسم، نباید پارت کافی دیشب یادم بیاد، با اینکه ۱۰ دفه خوندمش T~T

  • Comets* [ ۴۷ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۲۳ آبان ۰۰
    بسم الله الرحمن الرحیم

    ~

    عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم...

    ~

    واژه ها .

    ~

    به تن تبعید شد روح عدم پیمای من ای عمر !
    بگو بر شانه باید برد تا کی بار هستی را ؟

    ~

    you know, it's just nothing
    actually, what you see is nothing
    but my seconds is drowned in this nothing
    a nothing that made my soul
    my complicated nothing soul
    ✳welcome to my ✳𝑆𝑜𝑢𝑙 𝐹𝑖𝑙𝑡𝑒𝑟
    -mad strange Someone-

    ~
    پستای دوست داشتنی...♡