۶۹ مطلب با موضوع «~𝚈𝚎𝚑𝚘𝚎𝚒 𝚁𝚒𝚐𝚑𝚝 𝙽𝚘𝚠~» ثبت شده است

-Yehoei Right Now -61 : کاش هنوز درک نمی کردیم

ای کاش هنوز آن قدر کوچک بودیم که سقف آرزوهایمان از قدمان بلندتر نمی شد

شکستگی ها روی استخوان هایمان ماندگار نمی ماند

فرکانس صداها روی روح مان خراش نمی انداخت

سنگینی چشم ها شانه ها را لرزان نمی کرد

دردها حنجره را به مرگ ختم نمی کرد

درک ها لب ها را خشک نمی کرد

کاش هنوز کوچک بودیم، درک نمی کردیم

mad strange Someone 

    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • جمعه ۱۱ شهریور ۰۱

    -Yehoei Right Now -60

    عشق چیست؟ من عشق را در خیابان ها و در یک مرد جوان فقیر که عاشق بود دیدم. کلاهش کهنه بود، کتش مندرس بود، آب از کفش هایش عبور می کرد و ستاره ها از روحش.

    ویکتور هوگو

    جاذبه و گرانش مسئول عاشق شدن مردم نیست.

    آلبرت انیشیتین

    منم یه چنتا آهنگ دارم که یه زمانی صبح و شب مو باهاشون سر می کردم

    هنوز چیزی از قشنگی شون کم نشده، ولی الان برام طوری شدن که هر موقع گوش شون میدم، طوریم انگار همه وجودم یخ میزنه. گُر می گیره.

    یه جور سرمای داغ...❄️

    نتونستم تحمل شون کنم، پاک شون کردم

    حس عجیب و دردناکیه که نمیدونی دلت برای چی یا کی تنگ شده

    اما حقیقت اینه، اگه اون "کی" بهت برگرده و تو قبولش کنی، تو حالا دلتنگ او هستی

    اما اگه قبولش نکنی، تو در واقع دلت برای "چی" یا به طور واضح تر،خاطراتت تنگ شده...

    فکر کنم من از نوع دومم. + دل پیچه و تکون دادن پاها

    mad strange Someone

    حرفی برای گفتن ندارم. دارم؟ نمی دانم

    جز اینکه بالاخره حس خوب گوشی داشتن نصیبم شده. الان تقریبا چیز عجیبی شده که کسی تا سن من گوشی نداشته. ولی پدر و مادر من تصمیم گرفتن برای ما تا کنکور گوشی نخرن. رسمی که تو کل فامیل ما بود و الان همه به جز خانواده ما کنارش گذاشتن. و من به تصمیم شون احترام میذارم و حالا که به این سن رسیدم، منطقش رو درک میکنم. خودم هم تصمیم دارم اگه زمانی بچه داشتم، براش تا این سن گوشی نخرم

    تا لحظه آخر می خواستم سفید بخرم. ولی همون لحظه آخر، بابام زنگ زد گفت سفید میخوای؟ فکر کردم. گفتم یه لحظه صبر کن. رفتم عکسای بنفشو دیدم. تو عکس که کم رنگ بود. امیدوار بودم که واقعا کم رنگ باشه. سریع گفتم بنفش. گفت مطمئنی؟ گفتم اره. و قطع کردم. نمی خواستم از تصمیمم پشیمون شم

    و کم رنگ بود💃🏻

    سفید و مشکی به نظرم رنگای خیلی خنثی این برا گوشی و ب تنهایی بهت حس خوب بودن نمیدن. حداقل برا من اینطوره. ولی رنگای فانتزی سامسونگ مخصوصا، واقعا قشنگن. قبل سفید حتی فکرم سمت سبز بود. ولی سبز رنگیه که در کل من دوست ندارم و ممکن بود زده هم بشم. و این رنگ بنفش واقعا رنگ لحظه آخریه

    اینم عکس شمع و گیاهم که قول داده بودم +گوشی م که چپونده شده اون وسط

    گیاهم گلدون نداره. دورش به طناب پیچیده شده که خاک شو نگه می داره. خیلی خیلی خیلی بچه مو دوسش دارم

    (اون آبرنگه و اون ماشینه که تو کتابخونه س، هر دو مال بچگی مه)

    دیروز صبح ساعت ده پاشدم. حموم رفتم. ناشتا رفتم سیم کارت بگیرم. با تاکسی رفتم. اولین بار بود تنها تاکسی سوار می شدم. باحال بود. بعد دوباره با تاکسی رفتم کلاس. اونجا فقط سه بار شربت و شیرینی خوردم از گشنگی😂 بعد رفتم باشگاه. بعد پیاده اومدم خونه.

    سیم کارتو که انداختم، واتساپم ریختم. برای برخورد اول با سهی و زهرا و پیشورکپو، نمی شد اسکل شون نکنم😂برا همه شون نوشتم

    "سلام

    ببخشید وقت تون رو می گیرم

    شما خانم ... هستید؟

    راستش من تعریف شما رو از یک آشنایی خیلی شنیدم. خانم محجوب و موقری هستید

    برای امر خیر مزاحم شدم"

    از طرف دوتاشون بلاک شدم😂 سهی که یه سلام علیک کرد فقط. اسکل فیلمم براش فرستادم ولی پاکش کرد. وگرنه می فهمید منم. پیشور کپوعم یه طومار تاثیرگذار نوشت که این راهش نیست و مزاحم نشید و ...😂 تنها کسی که فهمید زهرا بود. یهو گفت "منم که خر. مبارکههه" ولی نباید کم می آوردم. عاح

    خلاصه که الان آلایی هستم که بعد هجده سال گوشی خودشو داره. جدا براش ذوق داشتم.

    از چهار روز پیش نشستم هر آهنگی که به ذهنم اومدو دانلود کردم (همه شون تو تبلت عتیقه ای که سوخت، پاک شدن) کل هیستوری یوتیوب مو شخم زدم که تونستم یه سری شونو پیدا کنم. از همون موقع نشستم به مرتب کردن شون. هنوز تموم نشده و من دارم تو بی آهنگی دق میکنم TT نگین خب برو یه سریاشو بریز تو گوشی ت. نخیر. من وسواس دارم. یا همه ش درست میشه می ریزم یا هیچی -_-

     

    + بچه هایی که شماره مو می خواستن بیان خصوصی. (شبیه دوست یابیای تلگرام شدم😂 چندشم شد. نیاین خصوصی اصن. اه.)

    ++ مهمون جدیدمون رو فالو کنین. یه پیرزن متناقضه. نذارین آخر غمری تو حسرت بمیره

    +++ ولی من واقعا واقعا واقعا دارم رو عروسای ترکی کراش میزنم. مخصوصا این اوزگه گورل که خدایا...واقعا همه چیزش خوشگل شده بود

    آدمیم که خیلی رو میکاپ طرف حساسم و واقعا آرایشگرای ایرانی گند میزنن به میکاپ عروس. و این اوزگه گورل اولین عروسی بود که از همممه چیزش خوشم اومد. از میکاپش گرفته تا لباسش، در نهایت سادگی زیبا بود. خادایاااا

    نخیر. چ عروس مرگی.

  • Comets* [ ۱۵ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۹ شهریور ۰۱

    -Yehoei Right Now -59

    اولا که من از راه اومدم *عینک دودی آتشین

    دوما که عاشق این ویدیوهاییم که تو خیابون می رقصن. خدایا من اون دنیا رقاص خیابونی میشم. کی میاد برام ساز بزنه ؟

    ولی بازم دلم برا این سبک روزمره و چرت و پرت نویسی تنگ شده بود

  • Comets* [ ۲۶ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • جمعه ۴ شهریور ۰۱

    -Yehoei Right Now -58 : اگه فردا ...

    یکی از عجیب ترین ترس هایی ممکن، زمانیه که اتفاقی که نباید، با فردی که برات ارزشمنده، میوفته. تو هنوز هم با تمام قلبت دوستش داری، ولی نمیدونی چی باید بگی، چیکار باید بکنی که وضعیت رو از این حال اسفناک در بیاری و بهش ثابت کنی دوستش داری، برات ارزشمنده. یا شایدم ... غرور لعنت شده ت نمیذاره

    و در همین بین، می خوابی و فکر می کنی : "اگه فردا دیگه نبینمش، چی ؟"

     

    و همین باعث میشه چیزهایی جلوی چشمت بیان که تا صبح ضجه بزنی. این موقعا زمانی که فقط صدای تنفس فرد رو هم بشنوی و ببوسی ش، میتونه کافی باشه ...

    Et pour tout ça, merci, papa

     

    Serre-moi contre toi, que l'on se souvienne

    من را نزدیک خود نگه دارد تا به یاد داشته باشیم

    Ces moments à nous, que ça nous revienne

    این لحظه ها برای ما، بگذار به خودمان برگردد

    Je vois tant d'amour au coin de tes yeux

    من عشق را در گوشه چشمانت می بینم

    Quand on est juste tous les deux

    وقتی فقط ما دوتا هستیم

    Pourquoi est-ce que tu n'me prendrais pas dans tes bras?

    چرا من را در آغوشت نمی گیری ؟

    Qu'on valse ensemble juste une dernière fois?

    که برای آخرین بار با هم برقصیم

    Tout est compliqué dès qu'il s'agit de moi

    وقتی نوبت به من می رسد، همه چیز پیچیده است

    Tellement de choses que je n'dis pas

    خیلی چیزها هست که من نمی گویم

    Chante, chante si tu veux

    بخوان، اگر می خواهی بخوان

    Chante quand tu peux

    زمانی که می توانی، بخوان

    Mais chante avec moi

    اما با من بخوان

    Et danse, danse si tu veux

    و برقص، اگر می خواهی برقص

    Danse quand tu peux

    زمانی که می توانی، برقص

    Mais danse avec moi

    اما با من برقص

    Tu resteras le premier homme de ma vie

    تو اولین مرد زندگی من خواهی ماند

    Qui m'a montré ma voix, et je chante aujourd'hui

    مردی که صدایم را به من نشان داد، و من امروز می خوانم

    Tu m'as appris à voir vraiment qui je suis

    تو به من یاد دادی که واقعا ببینم چه کسی هستم

    Et pour tout ça, merci, papa

    و برای تمام این ها، از تو متشکرم بابا

    Chante, chante si tu veux

    بخوان، اگر می خواهی بخوان

    Chante quand tu peux

    زمانی که می توانی، بخوان

    Mais chante avec moi

    اما با من بخوان

    Et danse, danse si tu veux

    و برقص، اگر می خواهی برقص

    Danse quand tu peux

    زمانی که می توانی، برقص

    Mais danse avec moi

    اما با من برقص

    Papa ...

    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • دوشنبه ۳۱ مرداد ۰۱

    -Yehoei Right Now -57

    شب که میشه دلت تنگ میشه

    نمیدونی برای چی، برای کی حتی

    ولی دلت تنگ میشه برای کسی که شاید هم چنان جاش توی قلبت خالیه

    نهایتش هم ختم میشه به یه حس تنهایی مطلق

     

    + از همون نوع دل پیچه گرفتن و تکون دادن عصبی پاها

    ++ بعضی وقتا انقدر خودت میدونی درونت سیاه و کثیفه که جرئت نمیکنی سرت رو بالا بگیری. دارم غرق میشم

    I'm drowning again ...

    +++ یه پستی پیش نویس خیلی وقت پیش نوشتم. اسمش هست "خانه مرگ خاموش" بعضی وقتا وصف عجیبی میشه از حال و احوالم. پستش قدیمی نمیشه. شاید یه روز منتشرش کردم

    ++++ دلم برای مانیا تنگ شده و عمیقا امیدوارم حالش خوب باشه

    +++++ پیوندی به گذشته

     

    این اراجیف ب هیچ دردی نمیخورن. به جاش برین پستی که برای زحمت کشیدن شده رو بخونین. منظورم پست قبلی مه (کلیک)

    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۲۹ مرداد ۰۱

    -Yehoei Right Now -55

    دلم فقط یه خواب آروم میخواد

    یه مغز خاموش تو بارون میخواد

    هر چی گفتم که نرو این زخم عمیقیه

    این روزها توی مغزم سکوت شدیدیه

    هر چی بافتم و ساختم با یه اشاره ریخت

    زندگی با رویاهات بازی مریضیه

    OCD - Deon ft. Mahnoosh

    یه دیوار سنگی بزرگ که صدای فریاد های یه آدم به زور از پشتش شنیده میشه. انگار گوشاتو از بلندی حرف هاش گرفتی، ناواضح می شنوی، ولی سرتو به درد میارن.

    وقتی دروغ میگم، همچین دیواری جلوی صدا و قلبم قرار می گیره. هم قلب هم سر خودم از حرف هایی که از ته دلم نیستن، درد می گیره. نمیدونم منشاء همچین حسی چیه...

    + اون اتفاق نیوفتاده.

    - صدای خودتو می شنوی ؟

    + *سکوت

    - می شنوی ؟

    + نه ...

    میاین و به دروغ به کسی چیزی رو میگین که به شنیدنش نیاز داره

    ولی به اونیم که دروغ تونو میفهمه هم فکر کنین . . .

    mad strange Someone

  • Comets* [ ۶ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۱۵ مرداد ۰۱

    -Yehoei Right Now -54

    این ویدیو رو اتفاقی چند دقیقه پیش تو اینستا دیدم. و به طور ناگهانی، 30 ثانیه شو اشک ریختم...

    چقدر عجیبه که ما از کنار این بچه های کار به راحتی می گذریم.

    و زمان بی پولی مون، یکی از همین بچه ها بهمون کمک میکنه...

     

    + این پست سلین رو بخونین

  • Comets* [ ۱۸ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۸ مرداد ۰۱

    -53- Yehoei Right Now

    -این پیج یکی از بهترین پیجای ادیت دنیا بود. و واقعا ناراحتم که خیلی وقته پیداش نمیکنم. دلم مرده برای وایب تهکوک. خدایا چرا اینا تموم نمیشن TT-

    کرونا آدمایی رو ازمون ساخت، که تو خونه یا توی گوشی یا توی لپ تاپ بشینن. به بهانه ی درس. کم که نبود. حداقل دو سال. بعضیامون حتی درس خوندن مونم فراموش کرده بودیم.

    امروز هلیا چیز جالبی گفت. و با هم حرف زدیم و به نتیجه های جالب تری رسیدیم.

    (روزمره نویسی)

  • Comets* [ ۱۰۵ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • دوشنبه ۳ مرداد ۰۱

    -Yehoei Right Now -52 : صندلی سرد

    مریضیم خوبیای خودشو داره. انقد بی حالم که چراغا رو خاموش کنم، ریسه هامو روشن کنم، رو تخت لم بدم و با اسپیکر آهنگ گوش بدم. دلم برا همچین وایبی خیلی تنگ شده بود.

    چرا اسمش صندلی سرده؟ چون تضمین نمیکنم همه سوالا رو جواب بدم. ولی اکثرشو جواب میدم

    لطفا تک تک تو کامنت سوال بنویسین. نه یه کامنت با ۲۰ تا سوال.

    صرفا برای حرف زدن. حوصله م سر رفته.

     

    + من پست جدید تهیونگو هیچ جوره نمیتونم

    ++ پست قبل رو خیلی خوشحال میشم راجبش بیشتر نظر بدین. خودم خیلی دوستش دارم

    و ببخشید اگه یکم بد برخورد کردم. عصبی شده بودم

  • Comets* [ ۵۷ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • پنجشنبه ۳۰ تیر ۰۱

    -Yehoei Right Now-51 : اعصاب ر*ده

    برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • سه شنبه ۲۸ تیر ۰۱
    بسم الله الرحمن الرحیم

    ~

    عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم...

    ~

    واژه ها .

    ~

    به تن تبعید شد روح عدم پیمای من ای عمر !
    بگو بر شانه باید برد تا کی بار هستی را ؟

    ~

    you know, it's just nothing
    actually, what you see is nothing
    but my seconds is drowned in this nothing
    a nothing that made my soul
    my complicated nothing soul
    ✳welcome to my ✳𝑆𝑜𝑢𝑙 𝐹𝑖𝑙𝑡𝑒𝑟
    -mad strange Someone-

    ~
    پستای دوست داشتنی...♡