عشق چیست؟ من عشق را در خیابان ها و در یک مرد جوان فقیر که عاشق بود دیدم. کلاهش کهنه بود، کتش مندرس بود، آب از کفش هایش عبور می کرد و ستاره ها از روحش.
ویکتور هوگو
جاذبه و گرانش مسئول عاشق شدن مردم نیست.
آلبرت انیشیتین
منم یه چنتا آهنگ دارم که یه زمانی صبح و شب مو باهاشون سر می کردم
هنوز چیزی از قشنگی شون کم نشده، ولی الان برام طوری شدن که هر موقع گوش شون میدم، طوریم انگار همه وجودم یخ میزنه. گُر می گیره.
یه جور سرمای داغ...❄️
نتونستم تحمل شون کنم، پاک شون کردم
حس عجیب و دردناکیه که نمیدونی دلت برای چی یا کی تنگ شده
اما حقیقت اینه، اگه اون "کی" بهت برگرده و تو قبولش کنی، تو حالا دلتنگ او هستی
اما اگه قبولش نکنی، تو در واقع دلت برای "چی" یا به طور واضح تر،خاطراتت تنگ شده...
فکر کنم من از نوع دومم. + دل پیچه و تکون دادن پاها
mad strange Someone
حرفی برای گفتن ندارم. دارم؟ نمی دانم
جز اینکه بالاخره حس خوب گوشی داشتن نصیبم شده. الان تقریبا چیز عجیبی شده که کسی تا سن من گوشی نداشته. ولی پدر و مادر من تصمیم گرفتن برای ما تا کنکور گوشی نخرن. رسمی که تو کل فامیل ما بود و الان همه به جز خانواده ما کنارش گذاشتن. و من به تصمیم شون احترام میذارم و حالا که به این سن رسیدم، منطقش رو درک میکنم. خودم هم تصمیم دارم اگه زمانی بچه داشتم، براش تا این سن گوشی نخرم
تا لحظه آخر می خواستم سفید بخرم. ولی همون لحظه آخر، بابام زنگ زد گفت سفید میخوای؟ فکر کردم. گفتم یه لحظه صبر کن. رفتم عکسای بنفشو دیدم. تو عکس که کم رنگ بود. امیدوار بودم که واقعا کم رنگ باشه. سریع گفتم بنفش. گفت مطمئنی؟ گفتم اره. و قطع کردم. نمی خواستم از تصمیمم پشیمون شم
و کم رنگ بود💃🏻
سفید و مشکی به نظرم رنگای خیلی خنثی این برا گوشی و ب تنهایی بهت حس خوب بودن نمیدن. حداقل برا من اینطوره. ولی رنگای فانتزی سامسونگ مخصوصا، واقعا قشنگن. قبل سفید حتی فکرم سمت سبز بود. ولی سبز رنگیه که در کل من دوست ندارم و ممکن بود زده هم بشم. و این رنگ بنفش واقعا رنگ لحظه آخریه
اینم عکس شمع و گیاهم که قول داده بودم +گوشی م که چپونده شده اون وسط
گیاهم گلدون نداره. دورش به طناب پیچیده شده که خاک شو نگه می داره. خیلی خیلی خیلی بچه مو دوسش دارم
(اون آبرنگه و اون ماشینه که تو کتابخونه س، هر دو مال بچگی مه)
دیروز صبح ساعت ده پاشدم. حموم رفتم. ناشتا رفتم سیم کارت بگیرم. با تاکسی رفتم. اولین بار بود تنها تاکسی سوار می شدم. باحال بود. بعد دوباره با تاکسی رفتم کلاس. اونجا فقط سه بار شربت و شیرینی خوردم از گشنگی😂 بعد رفتم باشگاه. بعد پیاده اومدم خونه.
سیم کارتو که انداختم، واتساپم ریختم. برای برخورد اول با سهی و زهرا و پیشورکپو، نمی شد اسکل شون نکنم😂برا همه شون نوشتم
"سلام
ببخشید وقت تون رو می گیرم
شما خانم ... هستید؟
راستش من تعریف شما رو از یک آشنایی خیلی شنیدم. خانم محجوب و موقری هستید
برای امر خیر مزاحم شدم"
از طرف دوتاشون بلاک شدم😂 سهی که یه سلام علیک کرد فقط. اسکل فیلمم براش فرستادم ولی پاکش کرد. وگرنه می فهمید منم. پیشور کپوعم یه طومار تاثیرگذار نوشت که این راهش نیست و مزاحم نشید و ...😂 تنها کسی که فهمید زهرا بود. یهو گفت "منم که خر. مبارکههه" ولی نباید کم می آوردم. عاح
خلاصه که الان آلایی هستم که بعد هجده سال گوشی خودشو داره. جدا براش ذوق داشتم.
از چهار روز پیش نشستم هر آهنگی که به ذهنم اومدو دانلود کردم (همه شون تو تبلت عتیقه ای که سوخت، پاک شدن) کل هیستوری یوتیوب مو شخم زدم که تونستم یه سری شونو پیدا کنم. از همون موقع نشستم به مرتب کردن شون. هنوز تموم نشده و من دارم تو بی آهنگی دق میکنم TT نگین خب برو یه سریاشو بریز تو گوشی ت. نخیر. من وسواس دارم. یا همه ش درست میشه می ریزم یا هیچی -_-
+ بچه هایی که شماره مو می خواستن بیان خصوصی. (شبیه دوست یابیای تلگرام شدم😂 چندشم شد. نیاین خصوصی اصن. اه.)
++ مهمون جدیدمون رو فالو کنین. یه پیرزن متناقضه. نذارین آخر غمری تو حسرت بمیره
+++ ولی من واقعا واقعا واقعا دارم رو عروسای ترکی کراش میزنم. مخصوصا این اوزگه گورل که خدایا...واقعا همه چیزش خوشگل شده بود
آدمیم که خیلی رو میکاپ طرف حساسم و واقعا آرایشگرای ایرانی گند میزنن به میکاپ عروس. و این اوزگه گورل اولین عروسی بود که از همممه چیزش خوشم اومد. از میکاپش گرفته تا لباسش، در نهایت سادگی زیبا بود. خادایاااا
نخیر. چ عروس مرگی.