-این پیج یکی از بهترین پیجای ادیت دنیا بود. و واقعا ناراحتم که خیلی وقته پیداش نمیکنم. دلم مرده برای وایب تهکوک. خدایا چرا اینا تموم نمیشن TT-

کرونا آدمایی رو ازمون ساخت، که تو خونه یا توی گوشی یا توی لپ تاپ بشینن. به بهانه ی درس. کم که نبود. حداقل دو سال. بعضیامون حتی درس خوندن مونم فراموش کرده بودیم.

امروز هلیا چیز جالبی گفت. و با هم حرف زدیم و به نتیجه های جالب تری رسیدیم.

روتین زندگی الان اکثرمون تو خونه نشستن شده. به صفحه گوشی یا لپ تاپ زل زدن، منتظر اینکه بری با یکی حرف بزنی. یا حتی خبرای زرد بخونی و زمان برات مثه پلک زدن بگذره. یه روتین مسخره که هر لحظه افسرده ترت میکنه. مدرسه های مجازی همین گندو به زندگی مون زدن. مخصوصا امسال که ما کنکور داشتیم، به قول یکی از بچه هامون، شبیه صندلی شده بودیم.

حتما باید برا خودمون یه تفریحی، یه مشغولیتی خارج از نشستن یه جا داشته باشیم. بیرون رفتن، کتاب خوندن، فیلم دیدن. و هر چقد این فعالیتا خارح خونه باشن، حس و حالش بیشتره. مثلا شما نمیدونین باشگاه رفتن چ انرژی ای به من میده. اینکه هربار ذهنت درگیر این باشه که الان پلی لیست مو به چه ترتیبی بذارم که درست بدوعم؟ یا این دفه چن کالری باید بسوزونم؟ واقعا لذت بخشه. نه لزوما باشگاه. حتی یه برنامه ورزش هوشمند رو گوشی تون بریزین و برین پیاده روی. اونم کیلومتری که راه رفتین و کالری سوزونده تونو بهتون نشون میده.

من دیشب ساعت 3 پریود شدم. و تمام فکر و ذکرم این بود که خب چجوری با این وضعیت برم باشگاه؟ در عین اینکه یه بلوز جدید خریدم برا ورزشم و بی نهایت براش ذوق داشتم. یه بلوز گشاده از ال سی واکیکی که شانسی وقتی داشتم تو دیجی کالا چرخ می زدم، دیدمش. تک سایز مونده و بود و دقیقا همون مدلی بود که من می خواستم. و گاد قیمتش...تو کل ال سی بگردی همچین قیمتی پیدا نمیکنی. از اون تخفیفایی که لباسه قشنگ بهت مزه میده. حتی وقتی آوردنش دیدم چقدر قشنگ تر بوده.

امروز اولین جلسه اسکیت سارا و حناهم بود. پس با هم رفتیم. با اینکه پریود بودم ولی 400 کالری ای که می خواستم رو سوزوندم. ولی مثلا 200 کالری رو تردمیل، به جای 20 دقیقه شد 35 دقیقه. هی دلم درد می گرفت.

کلاس سارا و حنا نیم ساعت زودتر از تموم شد. اومدن نشستن پشت پنجره منو نگاه می کردن. هی حنا می گفت "منم دلم میخواد بیام." منم شروع می کردم به فلسفه چیدن و قانع کردن که نه اینجا مال بزرگاس مال نی نیا نیس. کل نیم ساعتو قوقولی م حرف می زد :") منم هدفون رو گوشم، نفس نفسم می زدم اصن نمی فهمیدم چی میگه. بچه م هی از دیشب منو بغل میکنه که آلاجون خیلی دوست دارم. کیلو کیلو قند تو دلم آب میشه براش. شکر بداخلاق. دوبارم یهو اومد دوید تو سالن XD مربی مم کردش بیرون

ولی بعضی فیکا آدمو تو یه دنیایی می برن که باعث میشن شبانه خواب شونو ببینی. شیرینی عشقاشون باعث میشه بخوای عشق شون رو ببوسی. چه برسه به تجربه ش. این فیکی که تازه شروع کردم معرفی زهراست. هنوز تموم نشده ولی 2159 صفه ش بهم فول داده. و خب من هم چنان نتونستم کرم مو کنترل کنم و نرم جلو یه قسمتایی شو بخونم. هنوز حتی تهکوک با هم آشنا شدن، ولی من چنتا از صحنه های 2000 صفحه جلوشونو میدونم😂

اینکه دونفر تو ثانیه هاشون همو بپرستن رویاییه، نه؟ ولی اگه واقعی باشه، چیزی از بهشت کم نداره.

و خب این بار کارای انجام نداده م داره کمرمو میشکنه. کامنتای جواب نداده م، پست کنکور، فیک، داستان سهی، وب پیانو، نامه برا نرگس، یه نامه دیگه برا مشاورم، سریالی که داره پدرمو در میاره چون قشنگ نمیشه. صحخثتصثخهبصخثهبشهبت

فرداهم اولین جلسه کلاس توحید و معادم رو میرم. بعد باشگاه. هرچند که پنجشنبه به خاطر مریضی م جلسه اول شو نرفتم. اگه مثه کلاسای خانم غایی باشه، قراره خیلی دوستش داشته باشم.

آخر هفته عروسی سحره تولدش، چون تو تالار گرفتن ما همه اذیتش می کنیم میگیم عروسی. اولاش حرص میخورد. ولی الان خودشم میگه عروسی😂 و سهی ی عن قرار نیست بیاد. مسافرته. و من واقعا نمیدونم ب چ امیدی دارم میرم. هر چند برا لباسم و رقصیدنم ذوق دارم، ولی همه برنامه هام با سهی بود. اه.

یه سری میگن رتبه ها آخر این هفته میاد. یه سری میگن دو هفته دیگه. من فقط امیدوارم نیاد. اعصاب شو ندارم

 

+ میدونم همچین آهنگی اصلا رو مد الان نیست، ولی انقد تو دهنم افتاده پاره م کرده