باریکه های نور ✨

اتاقی تاریک و مملو از افکار. افکاری زاییده توهمات تو، و یا ساخته دست حقیقت، معلوم نیست. زمانی تو در این اتاق زندگی می کردی. باریکه های نوری را در این اتاق می دیدی که به انگیزه ی آن ها، نفس هایت را ادامه می دادی و از زندگی هر چند محدودت، لذت می بردی. چرا که آن باریکه های نور، تو را غرق توهماتی می کردند که محدود برایت به نامحدود مبدل می شد.

تو به باریکه های نور عادت کرده بودی. عادت کرده بودی چشم باز کنی و به کمک شان، بین حجمه ی افکارت، زندگی کنی، نفس بکشی، محدودیت ها را نبینی. تو شیفته ی باریکه های نور شده بودی.

آرام آرام، شکاف هایی که محل زندگی باریکه ها بود، بسته شد. گویی تو به دنیای تاریک تنهایی های کهنه ات پرتاب شده بودی.

انگار که کسی تو رو از خواب چندین ساله ات بیرون آورده باشد، نمی توانستی تفاوت بین خواب و بیداری را حس کنی. شاید هم خوابت کمتر از یک روز طول کشیده بود، ولی هر چه که بود، تو به آن توهم یا حقیقت، وابسته بودی.

نمی توانستی بفهمی "من باریکه ها را دیدم و با آن ها زندگی کردم، یا تنها حاصل توهمات من بودند ؟"

شاید تنها اختلالی که می توانست ثمره شکاف زمانی ای بین خواب و بیداری ات باشد، دل پیچه ای بود که شاید حتی منشاءش، دل هم نبود. دست بود، پا بود، قلب بود، مغز بود، این هم قابل تعیین نبود. اما دردی بود که با دیدن، لمس کردن و یا حتی بوییدن دیوارهای اتاق، وجودت را به هم می پیچید.

تو ماه ها از آن اتاق تاریک فرار کردی. اما کسی که پناهگاهی جز اتاقی تاریک و پر از سکوت و همهمه ندارد، سرانجام باید به همان برگردد.

فرار راه چاره نبود. حتی اگر پس از سال ها رنج و فراموشی، با شنیدن بوی غریبِ آشنایی، درد وجودت را به هم بپیچد.

شاید این دلیلی بود برای تعلل من. برای تردید من. برای به درازا کشیدن زمان جدایی.

اما فرار، راه چاره نبود ...

mad strange Someone

~*~

سلام علیکم🥲 (😂)

اول که این متن شاید یکی از دلایلی بود برای دیر اومدن من.

و خب خستگی بعد کنکور و نیاز به رهایی از دغدغه و فکر نکردن به چیزی رو هم کنارش بذارین.

و شاید می خواستم در یه حدی هم به خودم ثابت کنم که "هی...خیلیا منتظرتن. تو برای خیلیا مهمی"

دوم، واقعا از ته قلبم ممنونم و دوست تون دارم که اینطور انتظارم رو کشیدین. میدونم منتظر گذاشتن کار واقعا بی شعوری ایه. ولی اینم میدونم که همه تون درکم می کنین.

خیلی حرف دارم. اصلا فکر نمی کردم اولین پستم این باشه. به همراه کلی پیش نویس که در طول امسال جمع آوری شدن. یه روزی منتشر میشن...

یکی از مهم ترین پستایی که میخوام بذارم، توصیه هام برا کنکوریاس. پس حتما بچه های کنکوری منتظرش باشید.

و اینکه...

یه تشکر ویژه از کالیستای عزیزم که حداقل ماهی یه بار بهم ایمیل می داد. با اینکه جواب خیلیاشو ندادم، ولی بدون که تک به تک شو خوندم عزیزم. مرسی ازت بابت همه ش.

حتی یه شب که حالم به طرز مفتضحی بد بود، نتو روشن کردم و دیدم ایمیل دارم، وقتی دیدم از توعه، برخلاف همیشه که آرزو می کردم ایمیلت کوتاه باشه که سریع بخونم، آرزو کردم "خدایا بلند باشه..." و بله...ایمیل یه طومار بود. و نمیدونی واقعا چجوری گرم شدن قلب مو احساس کردم

و یه تشکر دیگه از دارک چاکلتم. بابت تمااااممم لحظه هایی که منتظرم بودی و برام طومارای پروانه وار می نوشتی. بیا که میخوام یه روز کامل باهات حرف بزنم. جواب اون کامنت تم زود میدم. قول.

بازم مرسی از همه همه همه تون. بیاین که خیلی دلم براتون تنگ شده.

 

+ هر سوالی دارین جواب میدم :)

++ قالب چطوره؟ از صبحه دارم سرش خون دل میخورم

+++ مرسی از هلیا بابت اولین سلفی با قالب😂

  • Comets* [ ۷۷ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • دوشنبه ۲۰ تیر ۰۱

    بُگذَر ...

  • Comets* [ ۲ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۱۸ ارديبهشت ۰۱

    -Yehoei Right Now -48 : یک روز ، تا آن روز

    هر کسی تو زندگی ش یه دوران تباهیت داشته. هر کس. و الان من باز به یه تباهیت دیگه م پی می برم. جالبه این تباهیتا هیچوقت تموم نمیشن. حتی شاید الانِ منم یه تباهیتی برا آینده مه. بگذریم...

    تباهیت الانم از اینه که قبلنا دیگرانو از خستگی و مودی بودن درک نمی کردم. بدم میومد. و الان خودم آدمیم که ازش بدم میاد.

    خسته م. جدا از دلایل فرعی، دلیل اصلی خستگی میدونین...کنکوره. اولین باره دلم میخواد درست بنویسمش کونکور

    جدا از همه چصناله ها، دلم میخواد به قول سلین، یه بارم من از این چرت و پرتایی که خودم ازش متنفرم و پا روی ارزشامه، بزنم. دیدین احساس می کنین تو شرایط ناامیدی خیلیا، شما بودین. خیلیا که میگم، ینی حتی یکی که من سال کنکورش، از فروردین تا روز قبل کنکورش، از زندگی م، گوش بده، زندگی م! زدم که ایشون آروم باشه. در آرامش کنکور لعنت شده شو بده. و کافی بود دو ماه بگذره تا حرفی جز "ببخشید" براش باقی نمونه. که اگه نبود، من تا بهمنم به کاف نمی رفت. حتی تا همین الان. بعضی زمانای تباه شده، تا آخر عمر نتیجه ش گلاویزته.

    دروغ نگم خیلیا تو شرایط، خیلی موقعا بودن. ولی الانه که باعث میشه همچین حرفی بزنم. الان هیچکدوم نیستن. توقعیم نیست. حق ندارم دلخور باشم وقتی هر انسانی مشغله خودشو داره. فقط این وسط میخوام خدامو ببینم. میخوام تنهام نذاره. خدایا خسته شدم.

    بی خیال. اعصابم خط خطیه. مشخصه نه؟ نتیجه؟ دریغ... من دیر تکون خوردم، میدونم. ولی همین الان شم خسته م. روزه و درس خوندن واقعا سخته. بازدهی م نصف شده و فقط میتونم نتیجه هامو ببینم که گند بزنن به حالم.

    پس چی میشه اون رویاهای من؟ من زندگی مو میخوام بعد 10 تیر لعنتی بسازم، اگه نشه، دلیلی برای زندگی نمی بینم.

    خدا همه شما مافیاهای کنکور و طراحای سوالو لعنت کنه. همه تونو. هیچوقت نمی بخشم تون که یک سال به اندازه ده سال پیرم کردین.

    خسته شدم از وعده وعیدای الکی. تا کی به خودم بگم "میشه." "میتونی" و امثالها؟ کو؟ کجاس؟ وقتی نمیشه، امید واهی به کجام میاد؟

    امروز نشسته بودم، دوباره فکرم پرواز کرد سمت رویاهای بعد کنکورم. رویاهای جوانی م. من آدمیم که به شدت میخوام جوونی کنم. تهش با خودم گفتم "ینی واقعا میشه؟ ینی تموم میشه؟" و جوابِ بی جواب...

    و دیدم ریحانه برام یه ویدیو فرستاده

    فقط خدایا، خودت میدونی چه کردم، خودت بودی و دیدی. خسته م. کمکم کن. من از رحمتت ناامید نیستم.

    سوم , اردیبهشت ماه , هزار و چهارصد

     

    + وقتی داشتم پستای ویلی ونکا رو از پیوندام پاک می کردم، انگار داشت یه تیکه از روحم کنده می شد. دلم خیلی براش تنگ شده. جای خالی ت خیلی حس میشه.

    ++ هر بار که می بینم با یه پستم یهو 20 نفر میان تو سایت، ذوق میکنم

  • Comets* [ ۹ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • شنبه ۳ ارديبهشت ۰۱

    Happy Birthday DARK CHOCKOLATE🎊♥️

    خب بسم الله الرحمن الرحیم

    عرض ادب و خیر مقدم خدمت خانم ها و آقایانِ تشریف آورده به تولد "کبری، خیل آدم مهربون".

    بالاخره روزی که من از تقریبا دی ماه منتظرش بودم فرا رسید. و طوری که سه ماه کاسه چه کنم چه کنم دستم گرفته بودم که "من وسط فروردین چجوری برا کبری م پست بذارم؟" "کادوهاشو از کدوم گورستونی بیارم؟" "چجوری بنویسم که هم خوب احساسات عنی مو بهش ابراز کنم هم خوشحال شه؟" و ...

    و خب...همانا خداوند روزی رسان است (بعد پست تو میخوام برم تست دینی بزنم. از فرش به عرش با آلا. لا اله الا الله.)

    اول از همه بگم من تقریبا دو روزه که هی میام پنل مو باز میکنم که برات بنویسم، ولی خب انگشتام نمی چرخه. و بالاخره روز آخر نشستم، کادوهات آماده ست و من قراره برات طومار بنویسم دخترم. چشماتو بمال که قراره درد بگیره.

    و آها...شانسی پست چسی "عیشقیم عیقشیم" تو و هیون جان نفله رو دیدم. طوری که پوکر پستاتونو نگا می کردم...

    اول گفتم براشون گامنت بذارم فقط عوق میزنم، برا همین ناراحت میشن. و خلاصه نذاشتم. و بعدش با خودم فک کردم کدوم کاپل لوسی تا حالا اومده اینجوری کام اوت کنه که این دوتا خنگ اومدن ؟! این دوتایی که به قول خودت "لاو ترکوندناشون با هم پس گردنیه" و اینجوری بود که یه جای قضیه جور در نمیومد.

    حتی یکی از بچه ها تصمیم به آنفالو کردن تون گرفته بود😂 منم سکوت کرده بودم چون دلیلی برا نقضش نداشتم. و خب الان میرم بهش میگم برگرده به دامان وبلاگاتون.

    هر چند از این مسخره بازیا و ایسگا کردن مردم متنفرم و کارتون خوب نبود. ولی خب خیلی خوب نوشته بودین. دم تون جیز.

    خب حالا میریم سراغ اصل مطلب که میخوام جدی بنویسم.

    نمیدونم از کی و کجا شروع شد. حتی من اسم تو رم نمیدونم...

    ولی...میدونم الان کسی که مخاطب مه و من دارم براش می نویسم، یکی از بهترین دوستای بیانی م شده.

    میدونم هر چقدم سعی کنه خودشو خفن و بچ نشون بده، یه روحیه ی نیلیِ مهربون درونش خوابیده. روحیه ای که محبت شو هر کسی بهش نزدیک باشه حس میکنه.

    میدونم جدا از همیشه کامنت گذاشتناش تو پستای من (و همینطور انتظار من برا کامنتاش)، هر موقع تو حال کافی و افتضاحم باشم، جزو اولین کساییه که بهم پیام میده. اونم از اون پیامای طوماری و دوست داشتنی ش.

    میدونم انقدر عشق درونش خوابیده که فقط با رویای خریدن "چند تا شمع عطری، یه کتاب خفن، چند تا فوتوکارت aesthetic طور و یه فلش پر از اهنگ خوشگل" حس قشنگش بهم القا میشه و باعث میشه من ذوق کنم. حتی چند روز پیش تو اتاق دختر عمه م یه شمع عطری دیدم و بوش کردم، و با خودم گفتم "سلین قراره اینو برا من بخره."

    میدونم اون قدر بهم محبت و لطف داره که هر بار با دیدن کامنتاش، یا حتی حرف زدنش باهام، حس خوب، لیتر لیتر به رگام تزریق میشه.

    میدونم از همون دخترای از خودم کوچیکتریه که جذابیتش برام، بیشتر از سنش فهمیدنه. خیلی خیلی بیشتر.

    میدونم اون قدر باحال هست که هر فرصت جر خوردنیو رو هوا می گیره و عملا جرت میده.

    میدونم انقدر سلیقه و قلم زیبایی داره که بعضی وقتا بهش غبطه میخورم.

    میدونم خیلی اوقات به خودم بابت داشتن همچین دوستی افتخار میکنم.

    میدونم تو، اگه سلین، خیل آدم مهربون، کبری، دارک چاکلت و هر چیز دیگه ی من باشی، با همه ی وجودم دوستت دارم.

    و سلین...بذار از الان بهت بگم، تو امسال شاید قراره یکی از سخت ترین سال های زندگی ت رو بگذرونی. فشارای عصبی، درسا، خانواده...

    میدونم و همه اینا رو با همه وجودم درک میکنم. فقط میخوام بدونی، من سلین قوی و جنگنده رو خوب میشناسم. خوب میدونم از پسش برمیای. میدونم انقد همت و استعداد داری که باعث میشه بابتش به خودت افتخار کنی. همونطور که من بهت افتخار میکنم.

    ولی سلین، ازت میخوام این بین، خدا رو فراموش نکنی. بیشتر از هر کس دیگه تو این دوران و آینده ش، دست تو می گیره و کمکت میکنه. جوری به جلو هولت میده و همه چیزو به وفق مراد زندگی ت بهم میزنه که باور نکردنیه. تو پشتت خالی نیست. پشتت حسابی گرمه. پس نگرانش نباش و با خیال راحت به جلو بدو. از گذشته فرار کن و راه آینده رو برای خودت هموار کن. تو میتونی امسال و سال های بعد رو، هر چقدرم تلخ، شیرین کنی. میخوام صدای خنده هات، زندگی رو هم شبیه خودت، یه دارک چاکلت شیرین کنه.

    حالا میریم سراغ بخش آرزوها که خیلی دوستش داری. برا تو کولاک میکنم دختره!

    برات سالی پر از

    سلامتی💚

    شادی🥳

    موفقیت👩🏻‍🎓

    خاطرات قشنگ با قشنگ ترینای زندگی ت😍

    از اون ذوقا که دل تو مثل شکلات آب میکنه😄🍫

    خنده های از ته دلی که باعث میشه اشک بریزی😂❤️

    اشک هایی که روحت رو آبیاری میکنه🥲🌱

    گوش سپردن به نواهایی که روحت رو نوازش میکنن🎶💫

    آغوش های گرمی که بهت حس خوشبختی میدن♥️🌈

    زیبایی هایی به زیبایی سلیقه خودت💖

    حس های عجیبی که ناشناخته ن، ولی قلبت رو گرم میکنن🤍🌟

    غذاهای خوشمزه ای که انقد میخوری سیر نمیشی ته شم چاق میشی بدبخت😋🍕

    کامبک های طوفانی دریم کچر😎💃🏻

    خوشحالی به ریتم خفن و دوبس دوبسی (به این شکل)👯🏻‍♀️🔥

    کنسل شدن کلاسا، قهر کردن معلم، کم شدن تکلیفا🤪

    لذت های ساده ای که تو رو مثه بچگیات ذوق زده کنه🙃💛

    و پر از خدا💙✨

    ~*آرزو میکنم دارک چاکلت شیرین من*~

     

    سالگرد زمینی شدنت مبارک✨🎊🎆💜

     

    کادوهات سرشون خون دل خورده شده. خوشت نیاد، این چاقو🔪رو می بینی؟ شاید تو جهنم دوباره ببینی ش بدبخت.

    طوری این ادیت مچ بود که خودم پشمام ریخته بود!

  • Comets* [ ۱۴ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۱۷ فروردين ۰۱

    Happy Birthday DARK KITTEN 🎊

    خب...امروز دهم فروردینه

    دارک کیتن، میخوام بدونی الان ساعت دوازده شب تولدته، و من ساعت ده رسیدم خونه. میخوام بدونی چقدر برام ارزش داری که با چشمایی که انگار شعله های آتیش توش ریخته باشن، نشستم و برات می نویسم.

    ما دوست بودیم. از یک سال پیش و بیشترش. ولی نه به اندازه الان. مثل یه معجزه بود پیدا کردنت. بعد یک سال، من یه النایی دیدم که اولین باره دیدمش، یا بهتره بگم، النای جدیدو اولین باره دیدم. و دیدم نه...این همون الناست، ولی تیک تاکای ساعت، به النایی تبدیلش کرده که من نمیشناسم و باید دوباره باهاش آشنا شم. و خب...چقدر این النای جدید که الان دارک کیتن منه، دوست داشتنی تره.

    هر چند سردتر، هر چند منطقی تر و عاقل تر، ولی همین که با هر کسی گرم نمی گیره و آدمای معدودی باهاش صمیمین، خیلی ارزشمندترش کرده.

    یکی از احساسات خوبی که از بودن با یه نفر تجربه میکنم، اینه که اون قدر خودمو به اون آدم اثبات کردم و اون آدم به من معتمد شده که می شینه روبروم و بدون هیچ رودربایسیتی ای، از بدترین برهه های زمانی زندگی ش باهام حرف میزنه. و این یکی از اون احساساتی بود که تو به من القا کردی.

    خوشحالم الان یکی از دوستای نزدیک مجازی م شدی. بازم با اینکه یه دوست دیگه ای که از من کوچیک تره، بزرگ تر از سن خودت بودن تو تحسین میکنم. سعی کن هر سال عاقل تر از سال قبلت بشی، تصمیمای درستی بگیری، از زندگی لذت ببری و حقیقت شو کشف کنی. و مهم تر از همه، آغوش پروردگارت رو که هر ثانیه به روت بازه، پس نزنی. خداتو ببین و دوسش داشته باش. ناراحتش نکن. اون از روح خودش در تو دمیده که تو الان اینجایی. مهم ترین چیزی که ازت میخوام همینه. خدا از هر زنده و غیرزنده ای تو این دنیا، بیشتر کنارته و دوست داره. پس تو هم ناامیدش نکن.

    امیدوارم هیچوقت تو زندگی ت احساس کمبود روحی نکنی. کمبود مادی خیلی پسته. ارزش حس کردن شم حتی نداره. من آرزو میکنم روحت همیشه سرشار از شادی و عشق و خوشبختی باشه. هر جاییم یه چیزی کم بود، خودت میدونی برایت استارِت منتظرته تا بهت گوش بده.

    برات سالی پر از

    شادی💃🏻

    سلامتی💚

    خوشبختی💜

    موفقیت👩🏻‍🎓

    خنده هایی که باعث میشه اشک بریزی😁

    اشک هایی که روحت رو آبیاری کنه🥺

    خاطرات قشنگ کنار قشنگ ترینای زندگی ت😍

    آرامش💖

    رسیدن به آرزوهای قشنگت🌈

    بی پایانیِ رویاهات☄️

    لبخندهای از عمق روحت🥰

    و پر از خدا💙✨

    آرزو میکنم

     

    امسالت رو خیلی بهتر از سال قبل بساز

    سالگرد زمینی شدنت مبارک دارک کیتن من🎆✨

     

    این چی چی بود آوردین، گندشو درآوردین

    حوصله این اداها رو ندارم. بیا برو کادوهاتو وا کن. خوش تم نیومد...دیگه با من حرف نزن

    و راستی...مرسی که این مدتی که نیستم، مرتب تو خصوصی بهم پیام میدی و حال مو می پرسی. فک کنم فقط دو نفرن که این کارو میکنن، و یکی ش تویی. ممنونم ازت عزیزدلِ برایت.

  • Comets* [ ۴ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۱۰ فروردين ۰۱

    -Yehoei Right Now -47 : شرح حال

    مدرسه از ۲۷ م تعطیل بود، تا فردا که سه شنبه ست. هیچکدوم از بچه ها به جرئت میتونم بگم درس نخوندن. و من...تا همین امروز (به جز یکشنبه فقط که عید بود) کتابخونه می رفتم...

    امروز حدود یک ساعت رو یکی از فرشای کتابخونه دراز کشیدم، انقدر گرسنه م بود، داشتم خواب یه کافه کوچیک که تو قشم تو ایستگاه کشتیرانی رفته بودیمو می دیدم. داشتم کیک و کافه لاته ازش می خریدم و به این فک می کردم که "خدایا، چقد گرونه! به بابام چی بگم." که یهو یکی از پشت محکم بغلم کرد. نمیتونستم ببینمش. پرسیدم "کیه؟" نفس هاشو کنار گوشم حس کردم. با خنده اسم شو گفت. ولی صداش اصلا شبیه صدای خودش نبود. فک کردم اشتباه شنیدم. دوباره پرسیدم. و اون این بار خودشو با تمام القابی که بهش داده بودم، معرفی کرد. لال شدم. صدام در نمیومد. نفس هم دیگه نمی کشیدم. منو از بغلش بیرون آورد و زمین گذاشت. برگشتم که ببینمش، و اون...رفته بود. نبود. و از خواب بیدار شدم.

    هیچ دلیلی برای اینکه دوباره خواب اون لعنتیو ببینم پیدا نمیکنم. فقط میتونم بی خیالش شم.

    من از فردا دوباره میرم مدرسه. هفت صبح تا نه شب. کلاسم دیگه نداریم. همه ش مطالعه ست. البته یکی از دلایلی که این چند روزو من کتابخونه رفتم، این بود که قراره هفته بعد چهار، پنج روز تهران نباشیم. عروسی دوتا داییامه. دوقلوان. عروسیاشونم افتاده با هم. البته یکی شون عروسیه یکی شون نامزدی. ولی خب روزاشون یکی دو روز با هم فاصله داره.

    جو روزام اصلا خوب نیست. یه سیکل تکراری از درس، خواب، خستگی. خیلی وقته نتونستم درست و باخیال راحت بخوابم. و اینا فقط یه جسمی ختم نمیشه. من الان هفته ای حداقل دوبار گریه میکنم. یه جمله ای وصف حال الانم دارم که می خواستم اینجا بذارم ،‌ و خب الان میگم :

    این روزا طوری شدم که با یه "بالا چشمت ابروعه." پتانسیل گریه کردن دارم .

    ولی خب...تموم میشه. من پایان شو خوش میکنم. خدام برام خوش میکنه.

    دلم برا آهنگام خیلی تنگ شده. نزدیک یک ماهه درست آهنگ گوش نکردم. و جالبی ش اینه که یه وقتایی از هوای آهنگام، وسط مطالعه، یا می شینم متن شونو می نویسم، یا با خودم زمزمه میکنم.

    کلی پست پیش نویس یا نیمه آماده دارم که می خواستم این چند روز بذارم. و بدونید همین پستاییم که این چند روز گذاشتم، هیچکدومو این هفته درست براش وقت نذاشتم. برا قبلنن اکثرا. نه لپ تاپ درست دستم بود، نه وقت شو داشتم. این مدت چیزی که به ذهنم میاد، یا رو یه کاغذ چک نویس یا حتی دفترچه های کونکور آزمایشیا (قلم چی، گوزینه دو)، یا تو واتساپ می نویسم و نگه می دارم که یه روزی اینجا منتشرش کنم. دلم خیلی برا جو اینجا تنگ شده.

    پستای خیلیاتونو خوندم و به خودم قول دادم براتون کامنت بذارم، ولی واقعا فرصت نکردم.

    از همین جا هم از سهی، اگه اینو میخونه، عذر میخوام که نتونستم متناشو منتشر کنم. سهی دوتا متن بهم داده و ازم خواسته اینجا منتشرشون کنم تا نظرتونو بدونه. یکی از متناشو خودم خیلی دوست دارم. گفته بودم هفته آخر اسفند که میام براش منتشر میکنم.‌ ولی نشد. کوتاهی خودم بود. ببخشید سهی.

    خلاصه که خیلی دوست تون دارم. برام دعا کنید.‌ بدون اغراق، من نه جیزیم، نه آدم خوبیم. فقط خوش شانسی مه که از شما و حتی پروردگارم این همه محبت دریافت میکنم.

    پس لطفا برا آلایی که هیچ چیز نیست خیلی دعا کنید. سرنوشت خودم و خانواده م الان به من وصل شده، و من نباید هیچکسو ناامید کنم. من محکوم به موفق شدنم.

    می بینم تون. مراقب خودتون باشین.

     

    + خوشحال میشم پستای این چند روزمو بخونین و کامنت بذارین .

    ++ دلم می خواست برا این آهنگ یه پست جدا بذارم. شایدم یه روز گذاشتم. ولی دوست دارم فعلا اینجا باشه. دنیای من شده، گل آفتابگردونم.

  • Comets* [ ۱۲ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • چهارشنبه ۳ فروردين ۰۱

    ~تلخند...

    می رقصیم

    می چرخیم

    پیچ و تاب می خوریم

    می توانم نگاه قفل شده ات را در چشمانم ببینم

    نمی دانم چطور، نمی دانم چرا

    اما دستانم هر لحظه بیشتر خواستار لمست هستند

    لمس موهای تو

    لمس جای جای تن تو

    تویی که به نام منی

    ولی بین تمام این ها، من نمی دانم چطور باید عاشقت باشم

    چطور باید عشقت را باور کنم

    متوجه هستی؟

    حالتی از احساسات را در چشمانم می بینی؟

    چشمانم بیش از حد معمول سوی عشق را از دست داده اند

    خودم دفن شدن شان را زیر باران های بی وقفه ی چشمانم دیدم

    خسته نیستی؟

    ناامید نیستی؟

    من هستم

    هر چیزی هم که بخواهم، روحم خسته است، نه جرئت، و نه هوای ابراز هرگونه احساساتی را ندارم

    این مجسمه مرمرین را می بینی؟

    خودم این تلخند را بر چهره اش حکاکی کرده ام...

    mad strange Someone

  • Comets* [ ۳ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • دوشنبه ۱ فروردين ۰۱

    نداشته هات تو رو رشد میده

    حس عجیبیه که "چرا فلانی اون چیزو داره من ندارم؟"

    احتمالا بارها به طریق های مختلف از خودتون پرسیدین. ولی میخوام بگم، بعضی جاها، بعضی نداشته ها، باعث میشه انسان بیشتر و بیشتر به خودش تکیه کنه.

    یکی شرایط مالی خوبی نداره، با بهتر کردن خودش توی زمینه فعالیتش، خودش باعث شکوفایی خودش میشه

    یه بچه اسباب بازی ای که همه هم سن و سالاش دارنو، نداره، با خلاقیت خودش برای خودش درست میکنه

    یکی شرایط تحصیلی ش از خیلیای دیگه کمتره، طوری درس میخونه که رتبه یک کنکور میشه

    یکی شرایط جسمانی سالمی نداره، کارایی انجام میده که سالم ها به سختی انجامش میدن

    میخوام بگم هیچکس کامل نیست، هیچکدوم یا حداقل، اکثرمون تو بهترین شرایط و لای پر قو زندگی نمی کنیم. احساس می کنم کسایی که دیگه به معنای واقعی همه چیز دارن، مثل وقتایی میمونن که بیشتر از ظرفیتت غذا میخوری. بالاخره رو دل میکنن.

    همین نداشته هاست که ذهن ما رو بال و پر میده، باعث رشدمون میشه.

    پس به نداشته هاتون هم افتخار کنین. خودتونو محدود به داشته هاتون نکنین. هیچی غیرممکن نیست.

    mad strange Someone

  • Comets* [ ۸ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۲۹ اسفند ۰۰

    10 هزار و چهارصد...لبخند؟

    هر چند سال پر لبخندی نبود ولی خب... بمونه شاید خوب باشه

    1- تا مرداد تقریبا 90 درصد لبخند بود

    2- چت با پیشور کپو زهرا

    3- سوپرایز سهی، طوری که تا حالا اونطور خوشحال ندیده بودمش

    4- پشتیبانی پدر و مادرم

    5- can't control myself , stay alive , still with you , mah , bad boro , saaghi و تموم آهنگایی که تا مدتی قفلی م بودن

    6- در امتداد رود سن ، دزیره

    7- هر تعریفی که شنیدم، قلمم، چهره م، اخلاقم، هیکلم و ...

    8- درصد خوب تو بعضی درسا

    9- تک تک لحظاتم با گاوم ریحانه و پیرزن متناقضم زهرا (باغ کتاب، خونه ما، خونه اونا، قم و ...)

    10- تک تک بوسه ها و آغوش هایی که دریافت کردم. اعم از پدرم، مادرم، دوستام و ...

    (11)- درک شدن های عجیب غریب و فرازمینی ای که تو دوره ی کافیِ حالم دریافت می کردم. از شهریور تا ... اسفند. -آیسان، یومیکو، زهرا ها، سلین، میتسوری، مانیا و ...-

    (12)- تمام لحظاتم با دوستام. بیانیا و دوستای دنیای حقیقی

    کافی نیست و همینم نبود فقط. ولی خیلی زور زدم.

  • Comets* [ ۲ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۲۹ اسفند ۰۰

    -𝘋𝘢𝘪𝘭𝘺 𝘚𝘰𝘶𝘭/𝘎𝘩𝘰𝘧𝘭𝘪 𝘔𝘶𝘴𝘪𝘤 -16

    Maybe bitter and tasteless, but I'm drunk with your eyes

    شاید تلخه و بی مزه ، ولی مست چشاتم

    what her eyes did to me , no butler did

    چشمات کاری که می کرد با مَن، هیچ ساقی نمیکرد

    I want to die next to you in a moonlit night for the last time 
    میخوام واسه آخَرین بار کنارت تو شَب مهتابی بمیرَم

    My name will be remembering on the wall of your heart

    اسمَم رو دیوار قَلبت یادگاری میمونه

    It won't be clean as much as you cry at night, mad
    پاک نِمیشه شَبا هَر چقدر بباری دیوونه

    Your face will stay on the painting canvas of the house
    روی بوم خونه صورَتت نقاشی میمونه

    Your eyes did something to me that only the butler knows
    چشات کاری کرد باهام که فقط ساقی میدونه

    You will stay and your dreams, your wing will get hurt

    تو میمونی و خِیالت ، زخمی میشه بالت

     you will come back to me in the end
    بَر میگردی تش پیش مَن

    That I breath your being
    که بودَنتو نَفس میکشم

     

    Saaghi-The Don ft. Koorosh

     

    + از این بعد آهنگای قفلی مو اینجوری تو پستای جدا میذارم

    ++ چند وقته دارم این آهنگو نفس میکشم. وایبش برام یه وایب کلاسیک و دارکه. مطابق عکسای پست

    +++ عیدتون مبارک

    جوری که دوست ندارم چیزیو که همه براش پست میذارن، پست بذارم

  • Comets* [ ۵ ]
    • (•𝑨!𝒂•)~ 𝐼𝑡𝑠
    • يكشنبه ۲۹ اسفند ۰۰
    بسم الله الرحمن الرحیم

    ~

    عاقل تر از آنیم که دیوانه نباشیم...

    ~

    واژه ها .

    ~

    به تن تبعید شد روح عدم پیمای من ای عمر !
    بگو بر شانه باید برد تا کی بار هستی را ؟

    ~

    you know, it's just nothing
    actually, what you see is nothing
    but my seconds is drowned in this nothing
    a nothing that made my soul
    my complicated nothing soul
    ✳welcome to my ✳𝑆𝑜𝑢𝑙 𝐹𝑖𝑙𝑡𝑒𝑟
    -mad strange Someone-

    ~
    پستای دوست داشتنی...♡