شاید دلم میخواد بنویسم. بی هیچ دلیلی.

انگار واقعا اهمیت نداره چقدر برات بگذره. دردا کمتر یادآور میشن، صحیح. ولی شبیه جسد به قتل رسیده ای میمونه که زیر یه خاک نم دار دفن شده، و هر چند وقت یه بار یا قاتلش میاد بالای سرش، یا خودش دوباره زنده میشه.

از زیر خاک بلند میشه. می نشینه. با بارون اشک می ریزه. و دوباره روش خاک ریخته میشه.

با این تفاوت، که این جسد هیچوقت تجزیه نمیشه.

پروسه ی خسته کننده ایه. اینطور نیست؟

#mad_strange_Someone

-----

+ هر چند وقت یه بارم آدم لقب شو عوض کنه. بد نیست که؟

این لقب رو تعریفی از خودم میدونستم. تصمیم گرفتم بعضی متن هام رو با این لقب نشانه گذاری کنم.

++ If you didn't CHECK