پریروز که سه شنبه بود، بازم یه خروار کار برا کلاس نادر (آقای صفایی)
سانس اول مطالعه رو خیلی اوکی درس خوندیم. سانس دوم یکم بوی سیگار اومد از پنجره ها. چون کروناعه اصن اجازه نداریم پنجره ها رو ببندیم.
روبروی مدرسه یه پارکه. پارک شم خیلی بزرگ نیست، ولی از ساعت 7 ب بعد صدای جیغ و خنده و چرت و پرتای پسرای جوون میاد. در حدی که حتی بعضیاشونو از صداهاشون تشخیص میدیم.
سانس سوم...یه بویی میومد. بوی سوزوندن آشغال! ما چون خیلی قم میریم و اطراف جاده ی قم جاییه که آشغالای تهرانو میسوزونن، من بوی سوختن آشغالو خوب میشناسم. میتونم بگم چندش آورترین و نفرت انگیزترین بو، اینه!
حالا هی من...خدایا چرا باید الان تو پارک آشغال بسوزونن؟! و بله...کاشف ب عمل اومد که بوی مواده :) یه سری بچه ها سرشون درد گرفت، ولی جالبه ریه ی من اصن مشکل نداشت. حتی روزایی که ب خاطر آلودگی هوا یه سریا تنفس شون مشکل پیدا میکنه، من با روزای عادی م هیچ فرقی نداره. فقط به بو خیلیییی حساسم. و خب...بدجور خودمو چشم زدم...میگم در ادامه
و سانس چهارم، یهو خبر اومد که واسه آلودگی هوا، تا سه روز آینده مدرسه ها تعطیله. وقتی تکلیف شون با خودشونم مشخص نیست و دقیقا هفته ای که مدرسه ها رو باز کردن، تعطیلش میکنن...اول از همه م صفایی تو گروه پیام داد بچه ها خودتون و تکلیفاتونو لوس نکنین عکس شو بفرستین.
حالا ما نیم ساعت بحث سر اینکه چجوری کتابا رو ببریم خونه و... که خب قرار شد فرداش هر کی خواست بیاد مدرسه و تا شبم برا مطالعه بمونه.
این بحث تموم شد، همه نشستن پای درس. کلا ده دقیقه...که برقا رفت =))))))
حالا اون بیرونم هی صدای یه مرده میومد که با صدای کشیدن قاشق ته دیگ آهنگای خز قدیمی با های نت میخوند : "سلطاااااانننن قلبممممم تو هستی تو هستیییییییییی"
ماعم هی جر می خوردیم. فک کنم یکی از اون معتادا مست شده بود یه بلایی سر تیر برق آورده بود...خلاصه که همه جمع کردیم، من تا اومدم از مدرسه بیام بیرون برقا اومد :) زیبا بود...
دیروز...کلا شش نفر اومدیم مدرسه. نمیدونم اون بقیه ای که گفته بودن میان کدوم گورستونی بودن. به خاطر اونا می خواستن ما رم بفرستن خونه که با هزار خون دل موندیم.
هر چن هفته یه بار، یکی از بچه ها بقیه رو مهمون میکنه، زنگ میزنه فست فود می گیره. بعضی وقتام همه با هم پول میذاریم می گیریم. آخرین بار روز دانش آموز بود که جناب فست فود 1.300 ازمون سود کرد :) منم دیشب دیدم تعدادمون کمه، فرصتو غنیمت شمردم، همه رو مهمون کردم. خوش گذشت...
ساعت 7 و نیم شد. باز بو شروع شد...اصن این دو روز در حدی هوا آلوده بود که تو راه که میمومدیم انگار مه بود! ما عم که تو ارتفاع، قشنگ انگار یه مه غلیظ رو شهره! حالا شما هوای به این آلودگی رو با بوی مواد تصور کنین...بهشته قشنگ XD
گفتم چشم زدم خودمو...بله :) دیشب برا اولین بار از بوی دود و آلودگی، اول گلوم درد گرفت، بعدم چشام سنگین شد. قشنگ شش نفری یه دور رفتیم بالا برگشتیم XD اصن یه وضع خرابی...
آخه کدوم نفهمی میاد تو یه پارک وسط کوچه مسکونی مواد میکشه؟! و خر تر از اوناعم آدمایین که تو اون کوچه ن و زنگ نمیزنن پلیس! خر تر تر از همه ایناعم پلیسیه که مدرسه n بار بهش زنگ زده و نتونسته بیاد اینا رو بگیره =//////// الله اکبر...
خلاصه که بله...مسئولین مدرسه م فهمیدن چرا ما شش تا هی اصرار داریم برا مطالعه بیایم مدرسه :) حیف شد...اصن شنیدین که یه سریا سال پیش دانشگاهی مواد میکشن که بتونن درس بخونن؟
حالا اینم بگم...ما داشتیم درس میخوندیم، مراقب مون بیرون تو دفتر نشسته بود. ماعم داشتیم از بوی دود خفه می شدیم. من پاشدم برم به مراقب مون که اسمش نعمت اللهی عه بگم بیاد یه کاری کنیم. رفتم سمت دفتر. دقیقا یکی دو متر مونده به دفتر، ملینا ازم پرسید آلا کجا میری؟ منم بلند گفتم دارم میرم به نعمت! بگم... و به راهم ادامه دادم...و دیدم ملینا داره با دهن باز و خنده ای که داره میخوره نگام میکنه...و من یهو فهمیدم...و گفنم دارم میرم به خانم نعمت اللهی بگم...و راه مو از دفتر کج کردم...و با ملینا افتادیم زمین به جر خوردن...حالا خدا رو شکر داشت تلفن حرف می زد نفهمید.
اصن دیروز یه سوتیای خدایی دادم که فقط خود خدا میدونه. باز یه بارم وسط سانس اومدم هدفون گذاشتم رو گوشم، حواسم نبود به تبلت کانکت نشده. آهنگو پلی کردم. صدای بلندددددد!!!! جلوی مراقب...مثاهصثاهعایثهباث
خلاصه که بله...چرت و پرت زیاد گفتم. خسته شدم. خدافظ.
+ نمیدونم چنتاتون ترشی شوری مشهد رو خوردین. ولی مامانم الان داره درست میکنه...
به جرئت میتونم بگم خوشمزه ترین ترشی ایه که میتونین ب عمرتون بخورین. بوش داره میاد و من دوباره مست شدم...
قشنگ قابلیت اینکه خانوادگی هر روز یه کاسه خالی ازش بخوریمو داریم. واسه همین مامانم همیشه قایمش میکنه. دوتا گالنو به یک ماه تموم می کنیم.
همین الان رفته بودم کنارش وایساده بودم، دونه دونه از ترشی می خوردم، می زدم رو پام آه می کشیدم...
اینه