ساعت ۱۷:۱۰، سوار آژانس شدم. یه پراید نه چندان خوب. با یه راننده پسر جوون. هدفون مو گذاشتم و اینسترومنتالایی که دانلود کرده بودم و وقت نکرده بودم گوش بدمو، پلی میکنم. نفهمیدم چی شد که سرم رو کیف کتابام افتاد و خوابم برد. پشت چراغ قرمز خیابون مون از خواب پاشدم. پسره برگشت سمتم و گفت "عه بیدار شدی؟"
پلکام هنوز کامل باز نشده بودن. گفت "چند بار صدات کردم پا نشدی. زنگ زدم به مامانت بیاد بیدارت کنه که نترسی. سه بار پشت چراغ قرمز وایسادم که پاشی."
خیلی تعجب کردم! چند بار عذرخواهی و تشکر کردم. بعد چراغ وایساد که پیاده شم. خداحافظی و بازم تشکر کردم. گفت "خسته نباشی، خداحافظ"
ساعت ۱۷:۴۵ دقیقه بود. تقریبا ۵ دقیقه تا ۱۰ دقیقه معطلم وایساده بود که بیدار شم.
میخوام بگم که...دنیا یه همچین آدمای باشعوری بیشتر نیاز داره...
پنجشنبه ، ۲۰ آبان ماه ۱۴۰۰