سوار اسنپ میشم، هوا سرده و بارون از صبحه داره می باره. خدا رو شکر ماشین اسنپیه این بار داغون نیست. یه تیبای سفید تر و تمیز. خسته م. چند بار سر کلاس خوابم برده بود. ولی هدفون و آهنگامو به خواب ترجیح میدم. هدفون مو میذارم و پنجره رو میدم پایین، و پلی لیست NOW عم رو پلی میکنم.
اینطور زمانا که تو حس و حال خودتی، اگه توقف زمان دست ما نیست، به جاش ترافیک میتونه بهترین مکث دنیا باشه. ترافیکه. ترافیک سنگین. ماسک مو میکشم پایین. نمیشه هوای بهشتی امروزو تنفس نکرد. بارون به صورتم میخوره. انگشتای یخ کرده مو رو لبام میذارم. سرماشون روی پوست لبام حس خوبی داره.
راننده مرتب عذرخواهی میکنه واسه ترافیک و کند رفتنش. میگم "اتفاقا موقع بارون، ترافیک خیلی حس بهتری داره"
میگه "اوهوم...البته اگه عجله نداشته باشی"
می خندم "عجله که دارم، ولی ترافیکو ترجیح میدم"
فرو رفتن تو آهنگ، تو هوای تازه، ریزش بارون روی صورتت، خیابونای خیس، نوازش دستای باد روی گونه های یخ کرده ت، و زمزمه کردنِ :
"I Loved , and I Loved , and I Lost You..."
کوچه های خیس، برگای سبز و نارنجی، زمین سنگ فرشی که از آب بارون روش برق میزنه...
هوا طوسیه. نه شبه نه روز. ابرا آسمونو مجبور کردن که تو گرگ و میش صبحش گیر کنه. بعضی وقتا حتی اجبارم میتونه قشنگ باشه...
Panjshanbe , 13 , Aban , 1400
~*~
تو راه مرتب استرس دارم، نکنه بابا بفهمه، اگه بفهمه، تا بهش نگم چی شده، ولم نمیکنه. حالم خیلی براش مهمه.
دلو میزنم به دریا. بارون هست، جمعه هست، آهنگ هست، چی بهتر از الان؟ میگم "بابا، یه کاری برا انجام میدی؟"
ضبطو خاموش میکنه تا بهم توجه کنه. میگه "چه کاری؟"
استرس می گیرم، نکنه از صدام بفهمه؟ گلومو صاف میکنم "میشه برم خونه هدفون مو بردارم، منو ببری پارک؟"
میگه "چرا؟"
میگم "هیچی. باون میاد، دوس دارم برم بیرون قدم بزنم"
میگه "خیلی خسته م. بذار بریم خونه، یه ساعت بعدش می برمت"
سکوت میکنم. یه فکری ب ذهنم میاد. میگم "خودم میرم. خیابون بزرگ پشت خونه. میرم اونجا قدم میزنم میام"
اولین باره میخوام همچین کاری انجام بدم. تنهایی بیرون زیاد رفتم. ولی هیچوقت برای قدم زدن و یه مقصد نامشخص بیرون نرفتم. سکوت میکنه. پشت ترافیک چراغ قرمز میگه "باشه. فقط لایو لوکیشن تو برام بفرست"
حس خیلی بهتری بهم دست میده از حرفش. امنیت خیلی بیشتری احساس میکنم که بابام بدونه من کجام. و اگه خدای نکرده اتفاقی افتاد، بی خبر نباشه.
می پرسه :"بدون چتر میری؟"
چتر؟ بی معنی ترین چیز برای من زیر بارون، چتره. تاییدش میکنم.
هودی مشکی م، و پالتوی چارخونه مو روش می پوشم. هدفون مو تو گوشم میذارم و راهی خیابون طوسی بارونی مون میشم. کنار گل فروش سر خیابون مکث میکنم. خیلی وقته کسی برام گل نخریده. در واقع آخرین کسی که برام گل خرید، 2 سال پیش، مبینا بود. میدونست چقدر گل دوست دارم. و برای تولدم یه رز قرمز خرید. رزی که تا مدت ها خشکش کرده بودم. ولی به جایی رسیده بود که اگه بهش دست می زدی، پودر می شد.
به گلا نگاه میکنم. از رنگ قرمز خوشم نمیاد. از رز قرمز کلیشه ای هم خوشم نمیاد. ولی اون رز قرمز بود. رز قرمز میخرم. برای کی؟ خودم، و یه رویا...
بوشو به سینه م میکشم. بوی تازگی گل، بوی زندگیه. من و رز قرمزم، سرگردون توی خیابون قدم می زنیم. و ایهام توی گوشم میخونه :
بی تو، جای خالی ات، انکار می خواهد فقط زندگی، لبخندِ معنادار می خواهد فقط
نیستی، حتی برای لحظه ای، یادم کنی انتظارِ دیدنت، تکــرار می خواهد فقط
بغض وقتی می رسد، شاعر نباشی بهتر است بغض وقتی گریه شد، خودکار می خواهد فقط
چشم های خیسم، امشب آبروداری کنید مرد جای گریه اش، سیگار می خواهد فقط
Jomee , 14 , Aban , 1400
----
+ اینجا سه روزه بارونیه :)
++ یه چیزی این وسط خیلی برام جالب بود. آدمی که بخواد مزاحم بقیه بشه یا چشم چرونی کنه، مهم نیست تو چه حجابی داشته باشی، چطور راه بری یا حتی چیزی بگی. یه بیمار، همیشه بیماره.
+++ لطفا هر وقت کسی رو تو خیابون دیدید که تنهایی قدم میزنه، بهش زل نزنید! حتی اگه یه گل رز قرمز دستش، و هدفون رو گوش شه. ممنونم از درک و شعورتون .
++++ عای ناشناسی که دیروز با صدای بارون از خواب بیدار شدی، خیلی بد با قلبم بازی کردی. خیلی بد. پس درک کن چرا نمیخوام ببخشمت.
+++++ رز قرمز من، فکر کنم این دیگه حداقل مال من باشه
+++++ امروز تولد میاست (15 آبان) خیلی از متولد شدنش خوشحالم. نمیتونم بگم چند بار خنده رو لبام آورد. تولدت مبارک میا :)