~✨ ✨~
این قصه پایانش خوشه، میدونین چرا ؟
قصه ها همیشه یه شروعی دارن. با یه آدم، با یه اتفاق...
شروع این قصه شاید عجیب ترین شروع ممکن باشه. شروعی که هیچکس از صحتش هم مطمئن نیست.
شروع این داستان "هیچ" عه. "هیچ" ، "بی وجود" ، شاید حتی خلاء هم نباشه.
مدتی بعد از این بی وجودی، زیبایی ها به طور ناگهانی وارد خط های داستان شدند. زیبایی هایی که زنده بودند، زندگی می کردند، ولی تُهی از وجودیت هر گونه فکر و احساسی بودند.
پس از موجودیت این زیبایی ها، زیبایی کامل تری پا به عرصه ی جهان میذاره. زیبایی ای به نام "انسان". انسان در ابتدای خلقتش، تفاوتی با زیبایی های آفریده ی گذشته نداشت. عقل و احساس داشت، ولی از سر ناآگاهی ش، استفاده ای هم ازشون نمی کرد.
زمان گذشت و عقل آدمی به کار گرفته شد. و اونجا بود که با تفکراتش، به احساساتش هم رجوع کرد. تجربه حس های مختلف و جدید، براش جالب تر از هر چیزی بودند. ولی در این بین، احساساتی وجود داشتند که وجودیت خودش رو زیر سوال می بردند. حس سردرگمی، حس جهالت، حس چرایی...
و اینجا بود که نویسنده ی قصه، کامل ترین آفریده هاش رو برای نجات آدمی، هدیه کرد. انسان هایی با لقب "راه نما" ، "پیشوا" ، "دست گیر" ، "پیام بر"
راه نماها به بهترین شیوه های ممکن متناسب با هر زمانی، انسان ها رو راهنمایی کردند و با اعتماد بهتری به زندگی و خالقش، به جلو فرستادند. انسان ها متفاوت بودند، زمان ها متفاوت بودند، و این باعث می شد راه نماها به شیوه های متفاوتی اون ها رو هدایت کنند. هر چند روش ها متنوع بود، ولی پیام تمام اون ها برای آینده ی زندگی انسان ها یکسان بود : "یگانگی خالق" ، "هستیِ آینده" و "منجیِ ابدی"
راه نماها هر سال بیش، و انسان های ناسپاس بیشتر می شدند. انسان ها به هم، به راه نماهاشون، به خالق شون ظلم، و مرداب سردرگمی و جهالت رو هر بار برای خودشون عمیق تر و کشنده تر کردند.
و این بار، نویسنده ی قصه بود که انسان ها رو از نعمت آخرین منجی شون محروم کرد. منجیِ ابدی وجود داشت، زندگی می کرد، ولی انسان های ناشکر، از دیدنش و دستگیری ش محروم بودند. شاید قسمتی از زندگی اون ها به سردرگمی گذشته بازگشت، ولی نویسنده ی جهان، داستان رو طوری نوشت که با وجود اینکه مخلوقاتش منجی شون رو نمی بینند، هیچ یک از محبت و رحمتش محروم نیستند. اون آدم ها رو می بینه، از غم هاشون غمگین میشه، از اشتباهات شون تحقیر میشه، صدای فریاد های عاجزانه شون رو می شنوه و دست به دامنِ خالق، طلب بهتر شدن زندگی آدمیان رو میکنه.
اون همچین مردیه. مردی که هزار و چهارصد و چهارده ساله انسان ها از وجودش محرومند. ولی هیچکدوم از چشمش دور نیستند. مردی که برای تک تک مخلوقات، دلسوزانه پدری میکنه. عاشقانه دست به دعای پروردگار میشه و برای رهایی جهانیان از بلا و گرفتاری دعا میکنه. ولی همه میدونن، کلاف قصه ی جهان، تا زمان ظهور منجیِ ابدی ش، تنها هر ثانیه کورتر میشه...
و الان، همه ی ما اینجای قصه ایستادیم. در دنیایی مملو از بلا و سردرگمی که به دست خودمون به وجود اومده. اصلا شاید اگه ما به اصطلاح "کامل ترین مخلوقات خداوند" نبودیم، آخرین نجات دهنده مون در غربت نبود، قصه ی دنیا این قدر طولانی و تاریک نمی شد.
ما اومدیم و جفا کردیم، ناسپاسی کردیم، کفر گفتیم، کور شدیم، و جهان رو در انزوای تاریک چندین ساله ای گیر انداختیم.
ولی اون روز میرسه، روزی که ابرها کنار میرن و نور طلایی خورشید نمایان میشه. هستی و موجودیاتش در خوشبختی وصف ناپذیری غرق میشن، مفهوم ظالم و مظلوم، غنی و فقیر، دانا و نادان و امثالها محو میشه. زمینِ خشکی، ذهنِ ناکاملی، استعدادِ هدر رفته ای، فقیرِ نیازمندی، سوالِ ناقص الجوابی، ستمگرِ آزادی، بی گناهِ اسیری، مکانِ ناامنی، هیچ یک باقی نمیمونه. درک نشدنی به نظر میاد. این حجم از خوشبختی برای هیچکس قابل لمس که هیچ، قابل تصور هم نبوده...
برای همینه که میگم
حجت خداوند در میان مردم حضور دارد، از معابر و خیابان ها عبور می کند، به نقاط مختلف می رود، سخن مردم را می شنود و بر جماعت مردم سلام می کند.
تا اینکه زمان ظهور وعده ی الهی و ندای آسمانی فرا می رسد. آن روز، روز شادی فرزندان علی و پیروان اوست.
-امیرالمومنین "علیه السلام"-
~*~
هر کس دوست دارد خدا را در حال ایمان کامل و مسلمانی مورد رضایت او ملاقات کند، ولایت و محبت امام عصر "عجل الله" را بپذیرد.
-پیامبر اکرم "صلی الله علیه و آله"-
~*~
با ظهور امام عصر "عجل الله"، خداوند زمین را از قسط و عدل پر خواهد کرد، در حالی که از ظلم و جور پر شده باشد.
-پیامبر اکرم "صلی الله علیه و آله"-
~*~
منتظر فرج الهی باشید و از لطف الهی مایوس نشوید، و بدانید که محبوب ترین کارها نزد خداوند، انتظار فرج است.
-امیرالمومنین "علیه السلام"-
~*~
آن چنان میان مردم مساوات برقرار می کند که نیازمندی پیدا نخواهد شد تا به او زکات داده شود.
-امام باقر "علیه السلام"-
~*~
ما از اخبار و احوال شما آگاهیم و هیچ چیز از شما بر ما پوشیده و مخفی نیست.
-صاحب الزمان "عجل الله فرجه"-
~*~
خداوند به واسطه من، بلا را از شیعیان دور می سازد.
-صاحب الزمان "عجل الله فرجه"-
فکر نمیکنم خیلی چیز خوبی باشه، ولی محبتی که از امام عصرم توی دل من هست، از همه ی ائمه بیشتره. شاید چون دست شون رو با تمام وجودم حس کردم...
گل نرگس من ، آقای من...🌼💫
امسال روز ولادت تان و غروب جمعه دست به دست هم داده اند تا شما را به ما بازگردانند 🌥️
چشم هایمان سوی شان را از انتظار شما از دست دادند 🌒
بیایید و با انوار خورشیدی تان، برق را به چشم های منتظرمان برگردانید 🎆🤍
نیمه شعبان سال یک هزار و چهارصد و چهل و سه هجری قمری
امتداد هزار و چهارصد و چهارده سال انتظار
mad strange Someone
+ نمیدونم چی شد که هفته پیش گفتم من حتما باید برا نیمه شعبان یه پستِ خدا (تیکه کلام جدیدمه =/) بذارم. و نمیدونم چی شد که تاریخ شو ۲۷ فروردین دیدم =/
و به لطف سهی فهمیدم بله...این هفته س. هر چند که دقایق آخر آمادگی پست فهمیدم باز تاریخو اشتباه فهمیدم =/// داشتم پستو برا 20 اسفند آماده می کردم. و وقتی فهمیدم هفته دیگه س...امیدوارم هیچوقت این شکستو تجربه نکنین که یه روز کامل وقت بذارین که پست تون به موقع آماده باشه و بعد بفهمین یه هفته بیشتر وقت داشتین...
++ این مولودی و یه مولودی دیگه تقریبا که نه، حقیقتا تنها مولودیایین که دوست دارم. فعلا البته. شاید چون زیاد نگشتم. به هر حال که عشق می کنم باهاشون.
+++ تا دو سال پیش قبل کرونا، هر سال از دو هفته قبل نیمه شعبان، سر تا سر نمازخونه مدرسه رو سفره پر شکلات پهن می کردن، و ما زنگای تفریح می نشستیم به بسته بندی شکلاتا. و روز نیمه شعبان، این شکلاتا رو می بردن می دادن به بچه های تو بیمارستانا.
هیچوقت یادم نمیره زنگای تفریح چجوری فرار می کردم میومدم تو نمازخونه که شکلات بسته بندی کنم. همین مولودیارم اون روزا تو نمازخونه گذاشته بودن که من خوشم اومد.
شمام از این کارا می کردین؟ بیاین تعریف کنین.
-امسالِ ما ، نیمه شعبانِ مدرسه-
++++ میخوام به یه چیزی دقت کنین، امروز، روز ولادت دوازدهمین سرور ما، روز جمعه، اذان ظهر ساعت 12:12 (ساعت انتشار پستمم همین ساعت زدم)
نشونه های قشنگیه :)
دلم نیومد این یکی مولودی رم براتون نذارم