ساخت کد موزیک

خب...هیچوقت فک نمی کردم بعد مرگم بتونم اینجا بنویسم! یه فانتزی ای که برام وجود داشت این بود که تو اینستا قبل مرگ طرف که بخواد remembering کنتش، طرف یه پست برا خداحافظی می ذاشت...اون طور یهو remembering خیلی غریبانه س یونو؟

خب...من آدم خوش شانسی بودم که همچین امکانی برام پیش اومد. معمولا آدما قبل مرگ شون اطلاعی ازش ندارن که بخوان راجبش حرف بزنن، مگر اینکه براش برنامه داشته باشن...0_0

سو...من الان از اون دنیا دارم براتون می نویسم :")

این دنیا...میدونین خیلی کوتاهه. برا هر چیزی خیلی کوتاهه. برا ناراحتی، شادی، عاشقی...

واسه همینه که وقتی میگن "تا ابد دوست دارم" عشق شون تا روح هم رفته...که با روح جاودانه شون تا ابد همو دوست دارن...

برا هر کدوم از حسای این دنیا بخوای وقت بیش از حد بذاری، زمان تموم شده و یه حس دیگه جاشو گرفته. واسه همینه همه مون حسرت شاد بودن، عاشق بودن و خیلی چیزای دیگه رو داریم. چون انسانی که بی نهایت طلبه، این دنیا برا هیچکدوم از نیازش تو هیچ بازه زمانی ای کافی نیست...

میخوام بگم که...اینجا ابدیه...همه چی ابدیه...شادی ابدیه، عاشقی ابدیه، خوشبختی ابدیه...و همینطور...عذاب شم ابدیه...!

پس این زندگی موقتی تونو صرف کارایی که باعث از دست دادن ابدیت تون میشه، نکنین! ب عنوان یه پارت کوتاه از وجودیت مون، زندگی چیز ارزشمندیه...لذت تونو هر چند موقت ببرین. ولی باعث نشین ورودتون ب خوشبختی ابدیت لغو شه!

راجب زندگی پایان یافته من...خب...

از اونجایی که تو 17 سال و 5 ماه و 7 روزگی م مردم، و حتی نتونستم حس خفن 18 سالگی رو تجربه کنم، تا اینجای زندگی م حس مفید بودن خاصی برا جامعه م نداشتم. چیزی که بابام آرزوشو داشت...

ولی...اون حس مفید بودن برا آدمای اطراف تو با هیچی عوض نمیکنم! چی قشنگ تر از اینکه تو بتونی برا حتی یه نفر! از پیچیده ترین موجودات جهان هستی مفید باشی؟!

الحمدلله که ب کونکور نرسیدم و متحمل استرسای مزخرف 1 ساله ش نشدم 0_0

یه چیزی از من ب شما...

1-تا عاشقی نکنین...

2-رحمت بی وسعت خدا رو درک نکنین...

زندگی نکردین! دوتا چیزی که زندگی ت رو معنادار میکنه این دوتاس. برا جفتش تلاش کنین :)

و منی که بازم برا انجام یه کار دیر کردم...دیدی زهرا؟ ته شم دفترچه پسوردامو بهت ندادم...

ولی...بهت که نشونش دادم! سو باید بشناسی ش. همون دفتره مشکی گل گلیه...ممنون میشم از همه اکانتام لاگ اوت کنی...ولی...ولی بیانو بذار باشه...اون یکی از نقطه عطفای زندگی مه...هیچوقت نبندش. می خواستم خودت بعد مرگم پست بذاری که آلا مرد. هر چند که میدونم برات سخته و دلم نمیخواد تو اون حال تصورت کنم...ولی...میدونی که من خیلی بهش فک می کردم...نه :")؟

که دوستای بیانی م چی میشن؟! اون چی میشه؟ اون چجوری قراره هضمش کنه...

و ب جز هضمش فقط، فانتزیامون، خاطرات مون، آرزوهامون که بهم وصل می شد، باغ کتاب...بزرگترین حسرتم شاید مربوط ب اون باشه...من همه چیزو با اون می خواستم...

ولی...عشق تو برای من ابدی بود، خودت میدونی که؟ پس من هنوزم اینجا عاشق و منتظرتم...منتظر که بیای و تا ابدیتو با هم بریم...تک تک فانتزیامونو یه روزی برات حقیقی میکنم...قول میدم...

*سر از لپ تاپ بلند کرده و پرسشگرانه ب خدا می نگرد*

-اینجا زمان با "روز" میگذره دیگه...نه؟

*ادامه...*

حالا زمینه و آدمایی که قراره برای من ناراحت باشن، حسرت بخورن. کاش می شد برم پیش شون و با تموم وجودم بغل شون کنم...بگم من همینجام...منتظر همه تون...

دوری مون موقته...مثه برق و باد میگذره...همیشه یکی که فوت می کرد، ب داغدارش می گفتم "نگران نباش، یه روزی خودت میری پیشش، دوباره می بینی ش"

الانم ب شما میگم :) همونجوری که من الان پیش پدربزرگم و پسر داییامم، شمام میاین پیش خودم :)

من بایددددد از تک تک آدمای زندگی م برا زندگی قشنگم تشکر کنمممممممممممممممم گااااااااااااادددددددددددددددد

*رو به خدا کرده و مظلومانه نگاه می کند*

یکم دیگه وقت خدای من :( الان میاممممم :"))))))))

*ادامه...*

مرسی مامان...مرسی واسه مهربونیات...واسه دلسوزیات...با اینکه خیلی در طول زندگی م اعصاب مو خرد کردی، ولی بیا فراموش شون کنیم...تو مامان گل منی :)

مرسی بابا...مرسی واسه همه چی...واسه تک تلاشات، دلسوزیات، مهربونیات و عشق بی اندازه ای که بهم می دادی ازت ممنونم...و توعم بیا بعضی عصبانیتاتو که خیلی دل مو می شکوند فراموش کنیم :)

خواهرای گلم...مرسی بابت اذیتا و جیغ جیغاتون :/ ولی خب...شمام خواهرای گل منین ^^ همیشه براتون آرزوی خوشبختی و عاقبت بخیری می کردم، امیدارم از اینجا ببینمش *-* و ب خدا قسم اگه جفت تون کی پاپر و کی درامر نشین...چی مو حلال تون نمیکنم 0_0؟ نمیدونم...ب هر حال اینجا با خدایان عامون دسته جمعی نفرین تون می کنیم😎🔪

مرسی ریحانه، زهرا، اون یکی زهرا، و اون یکی زهرا XD محدثه، و سارا...

داشتن یه دوست فامیلی خوب از بزرگترین نعمتایی بود که من داشتم...مرسی بابت همه خاطرات قشنگ و شادی که با هم ساختیم *-* کره تو خانواده ما یه چیز مرسوم بود یونو XD؟ یکی تو فامیل کی پاپر یا کی درامر نبود عجیب بود😂💔

M...

فقط میتونم بابت ضربه ای که بهت زدم متاسف، و برای همه لحظات قشنگ مون ممنونت باشم...من لایق بخشیدنت نیستم...هنوزم نیستم...فقط میخوام ب این قول من که این دنیا برات جبران میکنم مطمئن باشی، خب؟

S...

از توعم ممنونم واسه همه 3 سالی که برام ساختی :) دوران قشنگی بود، و ازش ب هیچ وجه پشیمون نیستم...برگردم ب عقب دوباره م انتخابت میکنم، هر چند که غریبانه تموم شد...

نرگس...

دوست نامه باز و معجزه ماه من *-* مرسی عزیزم واسه همه چی...واسه همه اون حسای خوبی که با حرفات بهم می دادی، واسه اهمیتی که بهم می دادی...

و...اون میس آرامش بخش لعنتی :") میدونستی از رویاهای من اینه که مسبب آرامش برا دیگران باشم؟ فک کنم تو اولین کسی بودی که منو ب این آرزوم رسوند...و خب بقیه دوستای بیانی عزیزم پشت بندت *-*

زهرا...(باید جداگانه م می نوشتمت)

تو از بچگی باهام بودی...خاطره تلخی ازت ب یاد ندارم...هر چند که تو زیاد ازم داری T-T مرسی بابت همه لحظات خوش و خنده هایی که برام ساختی...میدونی که من هیچوقت موقعیو که از آرامش پیش از طوفان خونه مون نجاتم دادی، فراموش نمیکنم، نه :)؟ مرسی بابت همه حسای خوبت...مهربونیات...دلسوزیات...و...

ب پیغمبر اگه خودتو دوست نداشته باشی و اعتماد ب نفس تو بالا نبری تو رم با عامونا نفرین میکنم 0_0

و برا آخرین بار...ازت متنفرم :))))

هیون ری...

عاه رومئو...بالاخره منم مردم دیدی؟ شکسپیر داره اینجا بهم شکایت میکنه چرا ب خاطر تو خودکشی نکردم :/ عنتر نفله تباه :/😂 ته شم نشد تو این دنیا با هم تا صب بیدار بمونیم و بمیریم :") بیا اینجا...هر چند که اینجا حس خستگی نداره، ولی از خدا یه پوئن می گیرم که بهمون برا یه روز بدتش :) باشه؟

مانیا...

دوست مهربون و قشنگم *-* تو انقد قلبت بزرگه که همه توش جا میشن، این ارزش زندگی تو هیچوقت از دست نده...باشه :)؟ مرسی بابت همه لطفا و مهربونیایی که ب من داشتی *-T و منتظرم تا اون روز پایان کونکور و آزادی تو ببینم *___*

آیسان...

خودشیفته بدبخت خوش قلم *-T برا بار n ام! قدر خودتو واقعا! بدون دختر! خیلی کنجکاوم وقتی ب سن من برسی چ اعجوبه ای بین هم سنات میشی 0_0 مشتاقم ببینمش...و...من یه شب میام سر پنلت...و همه اون پیش نویسای لنتیو منتشر میکنم😈 هار هارررررر😎✌🏻

سبا...

مرسی که اولین مشوق پر و پا قرصم برا پیانلا بودی *-* و اولین کسی که بهم تو بیان حس خوبی می داد *-* مرسی بابت همه حسای قشنگی که بهم داشتی *-*

و...فاطمه جانم...

واقعا برا چی باید ازت تشکر کنم؟! برا همه لبخندام؟ برا همه نفسام؟ برا تک تک ثانیه هام از 26 آذر 99 ب بعد؟ نمیدونم...

مرسی که بودی...مرسی که هستی...مرسی که تا ابدیت خواهی بود *-* همیشه نگران این بودم اگه بعد مرگم هیچکس نتونه بیاد بیان خبر بده...نگرانیای تو رو باید چیکار کنم؟ چجوری بذارم منتظرم باشی، فکرای مزخرف کنی، و تهش یه جایی، ازم ناامید شی؟...💔؟

الحمدلله رب العالمین که این فرصتو بهم داد که برای آخرین بار برای یه مدت طولانی، بتونم بهت بگم "فعلا" :)

دوست دارم...تا ابدیت...💜

 

و بقیه دوستای بیانی م...و بقیه کسایی که نام نبردم...خدای من که هیچوقت عصبانی نمیشه...ولی عزرائیل با داسش بالا سرمه و میگه "نیاوردمت اینجا که یه سره پای لپ تاپ باشی!" بی اعصاب -_-

و حتی همه اینایی که نام بردمم، نتونستم کامل حرفامو بهشون بزنم...قول میدم خواب همه تون بیام و بغل تون کنم *-* قول میدم...

و آخرین پست من که الحمدلله تونستم بذارمو با این پایان میدم...

منم دیگه رفتم... :)

*تغییر بیوی وب به Remembering*

 

+ب قول کلارا...نمیتونم از هیچکس بخوام این پستو بنویسه... :")

++شما چیا رو می بینین یاد من میوفتین :")؟

+++خیلی کنجکاو بودم چجوری می میرم...میام به خواباتون بهم بگین 0_0