- این پسر قراره شاه بعدی باشه؟ همین پسری که کمتر از نصف زندگی ش رو تو قصر گذرونده؟
- یادتون میاد یه روز در حالی که زیر پل بیهوش شده بود پیداش کردن؟ معلوم نبود چقدر نوشیده بود که به اونجا ختم شده بود.
- همه پولهاشو هم که زده بودن. اون عقب مونده پول زیادی همراه خودش وقتی به شهر میره، میبره.
- مدام هم که سر به هواست. هیچوقت فراموش نمیکنم چطور تاج پدرش رو قبل اینکه به سرش بذاره، زمین انداخت و ۱۰ تا از جواهراتش رو شکست !
کاش بین تمام این حرف ها که پشت پرنس زده میشد، کسی پوزخندی که جاخوش بر لبانش کرده بود را هم می دید. چرا که اینها ذرهای برایش اهمیت نداشتند.
حقیقت دارد. تمام اینها حقیقت دارد. اما دروغ، تفکراتی ست که پشت این حقایق، بر اذهان مسموم افراد قصر ماندگار شده.
این پسر از قصر تنفر دارد. قصری که تنها دغدغهاش، طراحی مبلمان مجلل جدید برای اشرافزادگان و سرو غذای بینظیر برای مهمانان است. او صبحها، با شیوههای گوناگونی که یکی پس از دیگری پیش نگهبانها فاش میشود، از قصر فرار کرده و با نام "هیون ری" میان مردم زندگی میکند. شاید تنها کسی که از تمام اینها خبر دارد، نگهبان شخصیاش، پورنیا باشد.
مردم همیشه از مرد ناشناسی که برایشان غذا و لباس میبرد، سپاسگزار هستند، با اینکه هیچکس هویت حقیقی و حتی دروغین او را نمیشناسد.
او بیشتر از دوستانی که خانواده سلطنتی برای او صلاح میبینند، دوستان ساده و شهرنشینی دارد که طعم لذتهای واقعی را با آنها میچشد. گمان نمیکنم حتی کسی هم بداند که او بعضی لباسهای گران قیمتش را به بهانه دزدی، به آنها هدیه میدهد.
روزی او آنقدر با دوستانش در بار کنار رودخانه شهر نوشیده بود، که متوجه دنبال شدن توسط تعدادی سارق نشد. و سرانجام سارقان به آنها حمله کردند. نگهبان شخصی به موقع سر رسید و تعدادی از آنها را زخمی کرد، پرنس هم با وجود هشیار نبودنش، تا آخرین توانش مقابل آنها جنگید، اما در پایان، همه شان در حالی که تمام دارایی شان را دزدیده بودند، زیر پل، بیهوش بر زمین افتادند. و صبح گرگ و میش بود که نگهبانان به صورت پنهانی او را به قصر بازگرداندند. در واقع، کسی نباید متوجه این رسوایی پادشاه آینده میشد.
و ای کاش که هیچکس متوجه مفقودی جواهرات ملکه و پرنسس قصر نشود. چرا که آن ها را در تن دختری پیدا خواهند کرد که پرنس، سالهاست پنهانی دل به او باخته است. دختری که با هم نقشه فرار کشیده و منتظر روز موعود هستند.
پسر ولگرد قصه ما شاید حواسپرت، دزد، پی خوشگذرانی، ولخرج و بیخیال باشد، اما هیچکس مانند پرنس رومئو، محبوب مردم آن دوران نبود...
باور کن که من از اول آبان می گفتم که 12 آبان تولد هیونه. ولی خب... امان از حواس پرتی. و یهو پریروز دیدم که گاد... فردا 12 آبانه.
پس دلیل تاخیرم رو این بدون. شرمنده :")
البته من این رو تو داستان اضافه نکردم که یه روز یه فرشته به نام آلا اومد و این پرنس رو در حالی که مست بود، از زیر پل نجات داد، بهش گلاب داد و به راه راست هدایت کرد.
خلاصه که...
~ سالگرد زمینی شدنت مبارک پرنس رومئو 🎆🤎