ساخت کد موزیک

وسیع...نه کشور...نه قاره...نه دریا...اقیانوس...!

نه هند...نه اطلس...نه آرام...به وسعت چندین برابر همه ی آب های زلال روی زمین...

اقیانوسی به زلالیِ آبی خنک، که با احساس کردنش، روحت زنده می شود...

آن قدر شفاف که ریز به ریز جزئیات اعماقش قابل دیدن است...همان قدر پاک...همان قدر لطیف...همان قدر زلال...

نامش را محل آرامش می گذارند. برای لحظه ای دوری از دغدغه های زمینی. برای عاشق شدن. برای انسان هایی که عاشق اقیانوسند...

می آیند و می روند...سنگ پرتاب می کنند، آلوده می کنند، می خواهند زلالی اش را بگیرند، ژرفایش را بگیرند. لذت ببرند، و فراموش می کنند اقیانوسی بوده است...اقیانوسی به زیبایی رنگ آبی، و انعکاس ماهِ درونش...

و اقیانوس می ماند و آلودگی ای که به جان خریده. به عشق زیبایی وجودش، سیاهی را متحمل شده. اقیانوس می ماند و شب و تنهایی اش. و بارانی که در عین تلاش برای وسعت بخشیدن و زدودنش، طوفانی اش می کند...

گاهی این اقیانوس آن قدر وسیع و قلبش بزرگ است که آلودگی ها را به اعماقش می برد و در معرض دید نمی گذارد. می خواهد فرصت زندگی دوباره و بلکه ورود انسان جدید و لایقی را به زندگی اش بدهد. می گذارد آلودگی به خودی خود از بین برود...و خودش، اقیانوس همیشگی اش باقی بماند...

ولی گاهی آن قدر این پلیدی زیاد است، که وسعت این دریا در برابرش کم می آورد. آرام آرام به نقطه نقطه ی این اقیانوس سرایت می کند. سیاهش می کند، همه را از او می راند، و تنهایی را برایش به ارمغان می آورد. شاید آن آلودگی آن قدر بزرگ نبوده. شاید اگر دریایی بسیار کوچکتر از این اقیانوس بود، زلالی اش این آلودگی را از بین می برد...ولی گویی این بار، در اعماق این اقیانوس ژرف نفوذ کرده...اقیانوس آن قدر در زیبایی و لذتِ انسانِ معشوقه اش مست بوده و موج ها، صدف ها و همه چیزش را برایش می گذاشته، که متوجه سنگ هایی که درونش پرتاب می کند، آلودگی هایی که به وجودش تزریق می کرده، نمی شده...

 و سرانجام، خود را می سپرد به این سیاهیِ انسانی...

و اقیانوس نابود می شود...سیاه می شود...بدون زلالی...بدون لطافت...

تمام...به همین راحتی...محض تفریح یک انسانِ فراموشکار...

آری...و اینگونه است که اقیانوسی از احساسات یک انسان نابود می شود...