هودی آبی تو پوشیدی و از خونه بیرون اومدی ، بدون چتر....هندزفری تو توی گوشت گذاشتی و اهنگو پلی کردی ، مگه نمیدونی من از این کار بدم میاد؟ توجهت باید مال من باشه، حتی اگر دیر باشه...

آروم آروم قدم میزنی وقتی همه دارن میدوعن...صورتت هیچ حسی رو منتقل نمیکنه، کاش میتونستم دستاتو بگیرم و اینقدر تو چشمات خیره شم تا لبخند بزنی...

دستاتو توی جیبت فرو میکنی و سرتو پایین میندازی ، چرا با خودت اینکارو میکنی؟ زندگی کن...حتی به جای من!

روی نیمکت روی پل میشینی و به آدما خیره میشی؛ آدمایی که انگار هیچ رنگی ندارن و بارونی که می باره کدر ترشون میکنه...این پلو یادته؟ اولین بوسه...

به دختر بچه ای که پالتوی قرمز پوشیده خیره میشی...منو یاد هیگانبانای سرخ می ندازه. زمزمه میکنی"هیگانبانا" ، ظاهرا منو خیلی خوب شناختی. آهنگ برای بار دهم پخش میشه و اون بچه هنوز تنها ایستاده و آروم میلرزه...

سیگارتو در میاری و روشنش میکنی ، حالا صورتت توی دود محو شده...با این که خیلی قشنگه اما میدونی که ازش متنفرم...کاش سیگار بودم...

------

پک عمیقی ب سیگاری که مثل خودم خاکستری شده میزنم، تو سیگار دوست داشتی، ولی نه برای من. الان که نیستی جلومو بگیری، بذار خودم ب حال خودم سیگار بکشم...

فیلتر تموم شده شو زیر پام له میکنم و سمت لبه ی پل میرم. به آبای تموم نشدنی زیر پام خیره میشم. شاید همه اشکای من اینجا جمع شدن. میتونم بی قراری شونو برای اینکه دوباره بهشون برگردم، ببینم. ب دختر بچه و پالتوی قرمزش خیره میشم. شاید آخرین بار باشه که تصویرش تو ذهنم نقش می بنده، تصویر دختر بچه و هیگانبانای قرمز تو...

دوباره به رود پر آب زیر پل خیره میشم. سمت پل می ایستم و چشمامو می بندم. بازشون میکنم. جلوم ایستادی. آسمون سیاه چشمات جلوم ایستاده. بعد چند سال لبخند تو می بینم. کجا رفته بودی؟ برای ابدی کردن قولت برگشتی؟ همون قولی که تا ابد با هم بمونیم؟ حتی بعد مرگ...؟

لبخند میزنم و به آخرین اشکم اجازه ی ریزش میدم. دستامو دور گردنت حلقه میکنم و ب بوسه می گیرمت. خودمو به عقب هول میدم...تو آغوشم با من میای...مرگ توی آب میتونست انقدر حس رهایی باشه...؟

صدای آمبولانس میاد...فک کنم من و هودی آبی مو که الان قرمز شده رو با خودش می بره...

By Darklight + Ala

 

ای آن که دوستت دارم اما ندارمت

جایت همیشه در دل من درد می کند...