بر قلبی تاریک و مملو از اوهام ،
نوری تابیده شده
از روشناییِ
ژَرفایِ دَریایِ سیاهِ چَشمانَت
و
کوتاهیِِ شَب هایِ سیاهِ موهایَت
☄️🖤✨
#mad_strange_Someone
بر قلبی تاریک و مملو از اوهام ،
نوری تابیده شده
از روشناییِ
ژَرفایِ دَریایِ سیاهِ چَشمانَت
و
کوتاهیِِ شَب هایِ سیاهِ موهایَت
☄️🖤✨
#mad_strange_Someone
قلب سیاه و رگای سنگی
روزای دردناک و شبای غمگین
نخواستی بمونی از اینجا رفتی
سیاهِ سیاهِ دنیای رنگی
+ یاد این اهنگ افتادم با خوندنش
بر روح خسته ام ..
سیاهی ستاره بارونی پر شده است که وقتی دستانم را به سمتش می برم جز خیالی شیرین تاره بارون شب مهتابی ام نبود ..
+ در حالی که آهنگ it's raining , it's pouring رو گوش میده به خاموشی میره .
++ Good night 🌃have good night hope for you ⛲
ژرفای دریای سیاه چشمانت...
کوتاهی شب های سیاه موهات...
وای ولی آلا،متن های تو انقدر قدرتمندن،کسی که عاشق نباشه رو هم عاشق می کنن و باعث میشن با خوندنشون حس عجیب غریبی بگیرن:")
حیف که اسلام دست منو بسته..TTxD
ممنون از توصیه ات و حتما عمل می کنم و بیشتر در نوشتن دقت می کنم .. ( ولی من هنوزم نمیدونم کدوم بخش از متن و حرفم اشتباه بود ...) ممنون میشم بدونم
+ صبح بخیر ☕
شما که دیگه حرف از یادگیری نزنTT
تو می تونی جدا یه کلاس رو آموزش بدی ولی...
ولی نه نکن اینکاروTT نمی تونم اجازه بدم زیبایی های قلمت رو تکثیر کنی،فقط نگهش دار برای خودت.ما تا وقتی خودت این شکلی بنویسی خوشحالیمTT
اشاره به کامنت بالا*
وای آلا از غلط های منم غلط بگیر از این به بعدTT
اینکه بدون ایموجی و کاملا جدی گفتی قلب منم ذوب کرد.
وای آلا شبیه تهیونگ تو دزیره شدی..TT
استغفرالله..
+این دفعه اگر نخونم شون آیسان نیستم،غضنفر امD:
واقعا واقعا با اعماق وجودم قبول دارم تازه گاهی به جذابیت و ددی بودن شخص گوینده هم می افزایه:>
بله،تو.خودتTT حق پنداری منم یه تشنج نسبی کردم اینجاTT
+منفجر شدن و پخش شدن ذرات ریزش در هوا*
وای آلایی من..ایتس اوکی..
درسته یه چندسالی با موقعیت تو فاصله دارم ولی من می تونم این حس شرمندگی و باری که رو دوشته رو با پوست و گوشت و استخون درک کنم.
و می فهمم جدایی از سختی هایی که خودت میکشی.سختی هایی که به دیگران هم دادی مایه عذابت میشن.ولی آلا تو خوشحالشون می کنی.همون طوری که تا الان باعث خوشحالی شون بودی،بعد از این هم میشی باعث افتخار شون.مطمئنم.
به خودت ایمان داشته باش دختر.میشه.
دعا می کنم:")
ولی من خوشحال شدم از اینکه حرف زدی.
پست رو تبدیل کردم به صفحه چتTT
وای اون در امتداد رود سن هنوز در حال آپ عه؟
چند تا پارت اولش رو خوندم،ولی من دیگه خدایی نمی تونم.
یعنی واقعا نمیتانمپممممTTXD
هنوز خلا دزیره توی قلبم هوا می کشه.
والا الکی که نیست:>
من که میدونم باز میرم می خونمش و خود اتک زنی میکنم.
وای وای وای.الان حق داری از خودت نا امید باشی.آدم وقتی اون ورژن بی حس و حال و خسته خودش که هیچ زحمتی نمی کشه رو می بینه عصبی میشه ولی انگار زورش نمی رسه خودش رو بلند کنه.
میخوای هر روز صبح بهت پیام بدم:"صبحت بخیر!آلا پاشو درس بخون!" :::))))
ای وای...بزار کامل آپ کنه بعد بخونم که اتک آپ شدن نخورمTT
وای ولی از همون ابتدا خیلی از زندگیشون خوشم اومد..
وای تهیونگ عزیزم چقدر خوشگل و زیبا بود.
منی که هنوز به بخشی که بفهمم جونگکوک چه مرگش بود نرسیدمxDDDDD
وای آلا چقدر تو تعریف کردن چیزی که خوندی/شنیدی خوبیییTT
وای با خوندنش هیجانی شدم..
اوکی من نباید این زیبایی رو از دست بدم.
اصن من میخوام اتک بخورمTT
کدوم داستان فرشته م..؟xD
بخدا خیلی خوب تعریف کردی،با دنبال کردن خط ها حسش منتقل شد با اینکه تا اونجا نخونده بودم داستان رو...=")
اوه...خدایا.*کلاه ایمنی پوشیدن
ما از این بشر زیاد مرگ به چشم دیدیمTT
ولی واقعا میگم...دلم برای آرامشی که خودت و پستات داری تنگ شده بود و اینجا بدونش خالی به نظر میومد
حق با توعه ولی اون لحظه ، حتما زمانی بود که غرق موسیقی گوش دادن بودم و خواب آلود ! چون بعد از اون حرف یادمه خواب رفتم پس میشه گفت در خواب و بیداری به سر می بردم . از دفعات بعدی بیشتر و در هوشیاری کامل می نویسم ، حرفامو . ممنون که گفتی 🌅
+ دلیل آوردن ها رو نمی خوام بهانه ای بر کارم بکنم از بهانه آوردن و سهل انگاری خودم عاجزم و بدم میاد . ولی گاهی وقت ها ( کیبرد گوشی و خواب آلودگی و غیره به صورت تصادفی در نوشتن و حتی جمله بندی ها تاثیر میزاره !... و خوب باید دقت کرد )
++ برای نوشتن هنوز احساس می کنم زوده پیش قدم شدن ...کمی وقت نیاز دادم :)
+++ بفرماید کیک و چای ☕🍰
خدایا...اینطوری نگو برایت
باید راستشو بگم نه؟...
دوست دارم
هیچ وقت نفهمیدی چقد میخامت
میای چون مال منی
طول کشید جواب بدم چون رفتم پیداشون کنم و عبارات بالارو دقیقا از پی وی کسی که یه زمانی دوسش داشتم کپی کردم و اره الا...
گاهی خیلی زیاد یاد اون دروغای قشنگ میوفتم ولی گذشتن و رقم خوردن..نمیشه به عقب برگشت و پاکش کرد
عبارت دروغای قشنگ منو یاد یه اهنگی میندازه که قبلا خیلی دوسش داشتم
آلایی..راستش خجالت میکشیدم تاحالا بیام بهت کامنت بدم")
چون خب..من روز تولدت نبودم از صبح تا شب دیر وقت بیرون بودم
و تا سه چهار روز بعدش هم حال خیلی جالبی نداشتم
میدونستم تولدته،حتی پست تولدت رو خوندم
آهنگی ک خودت درستش کرده بودی رو شنیدم
و باهاش یه لبخند خیلی پهن روی لبم نشست،با شنیدن صدای قشنگ خنده های بچگیت=)
ولی نتونستم بیام کامنت بدم..حالم نزاشت.. یچی هی میگفت ک نه!تو باید با حال و حس خوب ب آلا کامنت بدی و تولدش و تبریک بگی!اینطوری نمیشه..
میخواستم پست بزارم نشد و باز یچی نزاشت")
خلاصه ک خواستم بگم من خیلی شرمنده ام..
اما این باعث نمیشه این حقیقت تغیر پیدا کنه که تو یکی از مهمترین هایی تو بیان برام خب خودتم میدونی چرا دیگه من با وب تو و چند نفر دیگع بیان و شناختم و فهمیدم چی به چیه..
شاید کامنت نداده باشم ولی بهت قول میدم بخاطر هجده ساله شدنت تو پوست خودم نمیگنجیدم:")!
دیره آره ولی..تولدت مبارک آلای زمستونی خوش قلم و خوش قلب:)♡
۱۸ سال ک سهله..تا ۱۸۰ سال دیگه هم سلامت و شاد باش دختر خب؟
و یه چیزی..هروقت ب این فکر میکنم ک هم تایپیم میخوام رد دیوار اکلیل بپاشونمممممممم*-*
پ.ن:فکر هم نکن دلمم برات تنگ نشده بود هاااا=-=
انقدی که حتی میتونم موهای سیاه قلبتو زیر دستات و چشماشو رو به روی چشمات تصور کنم. همین قدر زیباست:>