خدا نگهدار، تمام لحظه های عاشقانه ی من

خدا به همراهت، دلیل گریه های کودکانه ی من

سفر سلامت، به دل بماند امید دیدار

ولی میان خاطراتت، مرا نگه دار

...نفرین نمی کنم، من عاشقم، نمی توانم

...خدا نگهدار...

 

میدونی بدترین نوع شکست عشقی کجاست؟

عشق از نظر من 2 دو نوع داره :

1-یه موقع تو عشقت یک طرفه محسوب میشه. خودت تو وجود خودت عاشقی میکنی و غرق میشی، بدون اینکه نه معشوقت، نه کس دیگه ای بدونه.

شاید چون جرئت شو نداری اعتراف کنی، شایدم...چون مطمئنی اون هیچوقت قرار نیست دوستت داشته باشه یا مال تو بشه.

شکست شم خب...تلخه. ولی چیزی نبوده که منتظرش نبوده باشی. شوکه نمیشی. چون تو توی عشقت، فقط خودت بودی و رویاهای خودت. و الان هم تنهایی میشکنی...

 

2-و یه موقع...عشقت دو طرفه ست. بعضی اوقاتم فکر میکنی که دو طرفه ست.

به هر حال...دلت به بودنش خوشه. میدونی مال توعه، میدونی دوستت داره. به همه چیزش ایمان داری. به قولاش، به تک تک "دوست دارم" یا حتی "عاشقتم" هاش، به حقیقی بودنش، به وجودش.

و میدونی...تو این بار به هیچ چیز جز عشقش فکر نمیکنی. از جمله...به نبودنش.

شکست عشقی تو این نوع عشق، میتونه مهلک ترین و غیرمنتظره ترین اتفاقی باشه که برای روحت میوفته.مثه یه یه زلزله ای که خونه ای رو که مدت ها روش زحمت کشیدی رو، با خاک یکسان میکنه.

تو هیچوقت به رفتنش فکر نمی کردی، به بازی خوردنت فکر نمی کردی. به اینکه لحظه لحظه ی عاشقیِ تو، براش اندازه یه برگ خشک اهمیت نداشته فکر نمی کردی. به اینکه دنیاتو رمانتیک کنه، و لحظه ی آخر بهت بگه "چرا انقد رمنسش میکنی" فکر نمی کردی...

داری با خیال آسوده و در آرامش، سرابِ عشقت رو پیش می گیری، که به طور ناگهانی، یه خنجر از پشت بارها بهت ضربه میزنه. خون ریختن تو تماشا میکنه، و زمانیم که زمینت میزنه، میگه "فکر نمی کردم انقدر آسیب ببینی و درد بکشی" یا به صورت رئالیسم : "فکر نمی کردم انقدر عشقت عمیق باشه...فکر می کردم مثه بقیه! باشه"

انگار که تو براش هیچ تفاوتی با بقیه نداشتی. انگار که تمام این مدت، هیچ تلاشی برای شناختنت نکرده بوده. می خواسته زودتر رد شه و بره...

اره...ب نظر من بدترین شکست عشقی، تو این نوع دومه.

چ حسی داره زمانی که مدت ها یه خدا رو بپرستی، و ناگهان متوجه شی خدای تو، یه بت سنگیه...

همونجایی که خواجه امیری میگه : "فقط چند لحظه خرابش نکن، بتی رو که یک عمر ازت ساختم..."

و خب...تو هنوزم مثه احمقا اون بت رو می پرستی

اسم هر دوی این نوع عاشقی ها، "عشق" عه. ولی خب...من دلم میخواد واسه نوع دوم یه اسم ملموس تر بذارم...

~*توهمِ شیرین*~

 

میدونین، بعضی وقتا میگن "با یه اشتباه دیگران، همه دیوارای خوبی هاشونو خراب نکنید"

من به این جمله بدجور ایمان دارم. و تو زندگی م عملی ش میکنم.

ولی چی میشه اگه طرف مقابلت، خودش با تبر بزنه همه دیوارارو خرد کنه...؟

ولی خب...من هنوز، لا به لای خاک آوارهای روی زمین زانو زدم، و خوبیاشو پرستش میکنم...

#Soul_Caressor

 

+یادم میاد به یکی قول داده بودم زود قضاوت نکنم...ولی خب...همونجوری که اون به قولاش عملی نکرد، منم نمیخوام عملی کنم

به هر حال آدمی بود که من پرستشش می کردم.

Bad GOD ? Maybe...

 

-دلم میخواد این عکسو قاب کنم بزنم به اتاقم...به منم ربطی نداره اگه این عکسو قبلا گذاشتم-