(اسم اصلی ش هست ala to ALA ، ولی چون تنظیمات موزیک باکس حروف بزرگه، نمیتونم درست بنویسمش)
*میکروفون را جلوی دهانش گرفته و تک سرفه می کند*
سلام به همه ی حضار محترم. هر چند که همه این حضار، فقط هفده نفر با ژنتیک، نام یکسان، و سن های متفاوت هستن. هفده نفر که منتظر منی بودن که امروز سالگرد جهنمی شدن زمینی شدن مه.
من یه نفر رو که در واقع همه شما هفده نفر هستید رو مورد خطاب قرار میدم، پس همه تون ب خودتون بگیرید.
سلام آلا. امیدوارم الان که اینو میشنوی حالت خوب باشه. من خودتم. خود تویی که الان منتظر منی. منی که هجده ساله شدم...
از چند سالگی با خودت می شمردی که ببینی چقدر تا الان مونده؟ حرفاتو یادت میاد؟ هر روز با خودت فکر می کردی "هفت سااال تا هجده سالگی م مونده" "شش سااال تا هجده سالگی م مونده" "پنج سااااال تا هجده سالگی م مونده" و بلا بلا بلا...
و بازم یادت هست که از یه جایی به بعد تصمیم گرفتی بهش فکر نکنی، چون انتظار، زمان رو کندتر میکنه؟
و درسته...تو فکر نکردی، هجده سالگیو فراموش کردی و الان نه تنها بقیه، که خودتم باورت نمیشه چجوری گذشت و تو هجده سالت شد...
آلا، ما بزرگ شدیم، بالیده شدیم، قرار نیست به آرزوهامون برسیم، متوجهی؟
همه قرارا منقضی شدن و امروز روز تسویه حسابه. امروز روزیه که همه ضامنا و پس اندازا یه جا جمع شدن تا تو به آرزوهات برسی و رنگی باشی، شاد باشی. تا تو آلای حقیقی باشی و به هر کس و ناکسی که کنارت بود یا نبود، بهت امید داد یا نداد، و اللخصوص به خودت نشون بدی که "دیدی، من تونستم!"
میدونم پارسال بدترین سال زندگی ت تا الان رو گذروندی و واقعا امیدوارم بدترش تو راه نباشه، میدونم هفده سالگی ت اندازه کل سالای گذشته ش اشک ریخت، شکست خورد، ویران شد، تنها شد، میدونم، همه اینا رو میدونم و شاید حتی اینجا ایستادن من هم ارزش دردهات رو نداشت...
ولی میخوام بگم، همه اینا شاید نابودت کردن، ولی تو آلای قوی هجده ساله رو می بینی؟ می بینی چطور تغییر کرده و محکم اینجا ایستاده؟ می بینی هم چنان یه دختر عجیبه که دورشو خلوت کرده و دنیای منحصر به فرد خودشو داره؟ می بینی قراره نا ته شو حتی اگه از زمینی ها تنها باشه، با پشت گرمی پروردگارش جلو بره؟ می بینی؟
ولی بذار زیر دل تو خالی نکنم، تو تنها نیستی، ولی الان انقدر بزرگ شدی که آدمای نزدیک اطرافت، خلوص شون از طلا هم بیشتر و تعدادشون کمتر از تعداد انگشتای دسته. میفهمی منظورمو؟
آلاجانم، گریه کردی و از اشکات برای خودت یه کالبد جدید بافتی. من اشکات رو از اینجا می بوسم و خودم در آغوشت می گیرم. ولی امروز ما شادیم. ما داریم با بیشترین توان مون می دویم و روزای تلخ و شیرین رو رد می کنیم. هنوز دنیا میخواد بدی هاش رو بهت نشون بده و تو رو بیشتر تو مرداب سختی هاش فرو ببره، میدونم کم نیاورده؛ ولی تو بدو! بدو، بجنگ و بخند! میخوام صدای خنده هات تو گوش هستی بپیچه. میخوام مثل گذشته ها که گریه هات تو خنده هات گم بود، گم بشی.
میخوام خنده هات و دیوانگی هات رو ببینم و لذت ببرم. میخوام بهت افتخار کنم. میخوام به آلای جنگنده و بالیده افتخار کنم.
تو نباید، نباید هیچکس رو از خودت ناامید کنی، متوجهی؟ چشم تمام کسایی که تا اینجا کنارت بودن روی توعه، چشم هفده سال گذشته ت به توعه و تو در نهایت فریاد میزنی "من تونستم!"
شاید خیلی ها خیلی چیزا رو ندیدن، خیلی دردا، خیلی شکستا، خیلی موفقیتا، خیلی همتا، خیلی چیزا...
ولی تو دیدی، خدات دید، و دنیا دید که تو چقدر میتونی پتانسیل بارها زمین خوردن و بلند شدن و امیدوار بودنو داشته باشی.
من امروز تولدمه و دلم میخواد از تاثیرگذارترین حرفام برای شخص خودم رو تو سالگرد تولد هجده سالگی م بزنم. و این کار واقعا سخته...
18 همیشه برام عدد خاصی بوده. نمیدونم چی باعث شده 18 سالگی انقدر توی دنیا بولد باشه. مثلا چرا 20 سالگی نبوده؟ چرا 15 نه؟ یا اصلا 27؟
شاید دانشمندا دیدن بعد 18 سالگی، فرد به عاقل بودن قابل قبولی میرسه، سرعت رشد جسمی ش کم میشه و ثبات حقیقی ش رو به دست میاره. اینجوری منطقی به نظر میاد.
به هر صورت که من عددش رو خیلی دوست دارم. و نمیتونم الان شادی مو از هجده سالگی م در تاریخ بیست و دوم بهمن ماه هزار و چهارصد ابراز کنم.
چیز جذابی به نظر میاد نه؟ 18 سالگی تو سال هزار و چهارصد رو میگم. هی...بی خیال. بذار یکم از خودم تعریف کنم.
چن وقت پیش داشتم عکسای قدیمی مونو، از عروسی مامان بابام تا دقیقا عکسای یکی دو هفته پیش نگاه می کردم که خوباشو برا خودم جدا کنم. جالبه که چقد تو بچگی غرق شدم...حتی صدا و قیافه الانمم دیگه برام عجیب بود. طوری که انگار این، من نیستم.
می دیدم که همه فامیلا از یه سنی به بعد، به یه ثباتی تو چهره و شخصیت شون رسیدن. اکثرا تو حدود سن 18 تا 20 سالگی بوده. و با خودم گفتم "ینی منم الان ثبات پیدا میکنم؟"
فکرای عجیب و غریبی با دیدن هر فولدر هر سال از ذهنم می گذشت. مثلا اینکه "ای کاش خاله م ازدواج نمی کرد تا من همچنان "آلو"ش بودم. تا هنوز اون قدر دوستم داشت که بره عکس مو رنگی پرینت بگیره بزنه به اتاقش" "کاش هنوزم تک بچه بودم تا مامان بابام با ناز صدام بزنن، تا هی بغلم کنن، لقبای مختلف بهم بدن و قربون صدقه م برن" "کاش تو بچگی با زهرا بهتر رفتار می کردم. کاش نمیذاشتم ازم ناراحت شه" "کاش کمتر جوگیر بودم!" "کاش هنوزم سارا رو اندازه بچگیاش دوست داشته باشم، کاش بفهمم اسکلیت قبلا منو داره و این اشکالی نداره" "کاش الان پارسا رو تا هنوز بهم نامحرم نشده بغل کنم"
یا جدای از این کاش ها..."چقدر مامان بابای من زیبان" "چقدر بابام برای بزرگ کردن من خلاقیت به خرج داد" "چقد مامان بابام با هم جوونی کردن" "چقد همه قبل کونکور زشتن! تسکینی برای قلب دردمند خودم" "چند نفر تو این عکس، دیگه نیستن" "دوران جوونی و تباهیت آقا نیما یا شبیه گربه بوده یا ... استغفرالله" "ینی من از بچگی انقد خاله و شوهرخاله مو دوست داشتم؟" "ظلم و جفای خرشرک به بنده سابقه ی صد ساله دارد" "چین و چروک و بیماری طی ده سال" "چقد همه اسکل بودن" "مد روز ده سال پیش، ابرو کمونی، شینیون شتری و آراش غلیظ" "مامان من، تنها عروس بیست سال گذشته که استایلش مد سال 1400 عه" "من به فدای سارا و پارسا و صهبا و حنا" "چقدر مامان بابامو دوست دارم"
و و و...حسرت که زیاده، ولی شاید تغییر خیلی هاشون دست هیچکس نبوده. فقط میشه از زمان گله کرد.
مثلا طبیعیه خاله م بچه هاشو بیشتر از من دوست داشته باشه. یا مامان بابام بعد 18 سال دیگه مثل 3 سالگی م قربون صدقه م نرن. شاید همه فکر میکنن من بزرگ شدم.
ولی نه...منو آلو صدا بزنین. من هنوز بچه م. خیلی بچه م. انقدر بچه که هنوز دلم بعضی روزا هوای بچگی شو میکنه...
خلاصه که...ته همه ی اینا. برای خودم...
یه هجده سالگی خفن😎🔥
پر از شادی💃🏻
خوشبختی💖
رسیدن به آرزوهام☘️🌙
تجربه های جدید🏃🏻♀️
موفقیت👩🏻🎓
خاطرات قشنگ با قشنگ ترینای زندگی م😍♥️
به جذابیت عدد 18 و 22 و 1400🔥✨
و پر از خدا💙
(آقای صفایی به رنگ آبی بالا میگه آبی زیرشلواری)
رقم میزنم💙✨
که جهان رنج بزرگی ست، و من می خندم...
هجدهمین سالگرد زمینی شدنم مبارک :)🎊
اینام ویدیوای کادوم به خودم :)
این اهنگ جونگکوک و شوگا مال منه، مال خودمه. تازه امروزم که تولد منه نسخه اصلی ش میاد شیکتسیتیخبهتسیهل T----T
-------------
+ بالاخره بیست و دوی بهمن و تولد من...اهم، سالگرد پیروزی جمهوری انقلاب اسلامی ایران.
امروز صداهاتونو تو راهپیماییا بشنوم : 22 بهمن، 22 بهمن، روز تولد من
++ آهنگی که اون بالا دیدین، اولین کادوی تولدم به خودمه :) دو سه روز تقریبا سرش وقت گذاشتم و خب...ارزش شو داشت :)
تا امروز هیچکس ندیدتش و به همه قول دادم امروز رونمایی ش کنم. نمی خواستم مزه ش بره.
ایده ش هفته قبل اومد به ذهنم و صرفا گفتم "چه خوب می شد اگه می شد" و چون مصادف شد با دوره ی بیماری م و منم اصلا حال درس خوندنو نداشتم، برا خودم درستش کردم :)
0 تا 100 شو عملا خودم درست کردم. صداهای من از بچگی تا به امروز :) هر گونه اسکلیتی توش شنیده میشه😂 ما تا تقریبا 5 سال پیش عادت داشتیم هر موقه دور هم جمع می شدیم فیلم بازی کنیم. واسه همین یه سری صداهای ناهنجاری که می شنوین فیلمامونه. مثلا اونجایی که می شنوین "چته؟ تو چته عین خروس پا میشه" یه فیلم سمه که تقریبا 6 سال پیش بازی کردیم.
ولی خب...اونجایی که یه بنده خدایی داره need to know دوجا کتو میخونه، چالشیه که خودمون با صدای خودمون رفتیم😂 و دور نیست، مال یه ماه پیشه🥲
کل ویدیوعم صدای من نیست. ینی فک نکنم بتونین صدامو بین شون تشخیص بدین. ولی خب کلیتش راجب من و خاطرات مه و اکثرش صدای خودمه.
خلاصه که...گذاشتم اینجاعم یادگاری باشه :)
+++ و لطفا بذارین از پست تولد پارسالم حرف نزنم...دیدین همه یه جورین که یه چیزی از سال قبل شون ببینن میگن چقد اسکل بودن؟ چجوری بقیه تحمل شون می کردن؟ من الان تو همون حالم😂 و امکان نداره پست شو پیدا کنین هیهیهیهی😎 فقط کسایی که اون موقع بودن...بیاین فراموشش کنیم هوم :")؟
++++ این پست تبریک تولدم به خودم بود، با خودم عهد کردم یه پست دیگه برا تبریکایی که گرفتم هم بذارم :)
+++++ پنل شماعم فونتش ریده؟
++++++ بازم فک نکنم پست اونجوری که دلم می خواست شده باشه...