شاید اگر این قدر به آینه ها نگاه نمی کردم، می توانستم با چشمان خودم زیبایی حقیقی ام را پیدا کتم

شاید اگر از انعکاس تصویرم در آینه ها نمی ترسیدم، از اشک هایم شرم نمی کردم، آن ها را بلندتر فریاد می زدم

شاید اگر نور آینه ها چشمانم را نمی زد، با پای برهنه و رز قرمزی در دست، زیر باران می دویدم. آن چنان که خون انگشتانم از خارهای رز بچکد

شاید اگر از شکستن آینه ها آسیب نمی دیدم، از چشیدن طعم های گوناگون لذت می بردم

شاید اگر نگاه مستقیم آینه ها آزارم نمی داد، رنگ های مختلف را بر تنم می نشاندم و بی پروا، رو به آسمان می رقصیدم

شاید اگر اتاقم از نور آینه ها تاریک نمی شد، شب ها از دردِ چشمانم اشک نمی ریختم

شاید اگر سطح جیوه ای پشت آینه ها، روی خودشان را هم می پوشاندند، مدام دنبال زیبا بودنم در چشمان آینه نبودم

شاید اگر تکه های شکسته آینه ها تیز نبود، با تبر تفاوت هایم، آن ها را خرد می کردم

شاید اگر در خانه ای بدون آینه زندگی می کردم، حال لبخندهایم حقیقی رنگ تر بودند...

I wonder what I'd be like

mad strange Someone

+ هر آهنگی یه داستانی داره. داستان هایی که با شنیدن یه نوای خاص تو ذهنت میاد

اینطور نوشتن بر اساس آهنگ رو تو وبلاگ آرتمیس دیدم. تو این پست. ریسک قشنگی بود که از داستان یه آهنگ استفاده کنی و بنویسی

این آهنگ به طرز عجیبی یکی از بزرگترین دغذغه های زندگی م، از زمان بچگی م تا به امروز، رو به ذهنم آورد

و خواستم داستان خودم رو با نوای این آهنگ تو وبلاگم موندگار کنم ... 🖤🤍

++ تصویری که ازش تو ذهنم میاد، یه اتاقه که تمام دیواراش از آینه ست. عکس خوبی ازش پیدا نکردم. ولی دیدم این عکس هم وایب ریتم آهنگ رو خیلی بهم میده