نمیدونم چی بنویسم، ولی دلم میخواد بنویسم. این موقعا کلیدی نوشتن شاید بتونه یه جمع بندی خوبی برا هر چی که تو ذهن ته باشه، پس شروعش میکنم :
- پیام دلگرم کننده زهرام. زهرایی که خودش همیشه چندان حال خوشی نداره، ولی مرتب ب فکر خوشحال کردن منه.
- چرت و پرتای رد و بدل شده با سهی
- پاراگلایدر. فور ده فرست تایم اند ده بست اکسپرینس اور
- ماسک جنوبی. من بالماسکه میخوام
- صدف خونه شهین خانوم
- سن، فردا.
- نیکیتا و به فکر فرو برندگی عجیبش
- ک.و.ن.ک.و.ر
- افکار تکراری و عجیب
- وقتی میگن بعد یه فروریزش احساسی، آب رو هم ببینی یاد دردات میوفتی...
- سقف حصیری و گنبدی بالاسر
- چقدر مردم ما زیبان، چقدر گرم و صمیمی ان.
- و چقدر بعضی آشنا ها میتونن کم فهم و بیشعور باشن!
- قدم زدن کنار دریا
- آقا مومن ده ساله و دوست داشتنی، که تهش پیداش نکردم که بغلش کنم و ببوسمش
- انگشتر سنگ ساحل نقره ای
- دوتا تازه عروس داماد مشهدی. که جو بین مون رو فوق العاده گرم کردن
- اینجا خوبه. و بابام باید بدونه که من قدردان شم. هر چند که زمینش یکم کثیف باشه
- اگه مامانم بهم گفته بود، الان ریحانه م اینجا بود
- پاراگلایدر (میدونم دوباره نوشتم) ای کاش بیشتر رو آسمون نگهم می داشت.
فرود افتخار آمیز - من هر چه سریع تر میخوام رو ترامپولین زایمان کنم. دوست مربوطه به خصوصی مراجعه کنه.
- چقدر از خوندن وبلاگا و متنای سحرآمیز شون لذت می برم
- الحمدلله رب العالمین